تدابیر امنیتى امام عسکرى (ع)
علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگرى در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشههاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مىدهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را بخوبى جلوه گر مىسازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مىتون نام برد:
1 - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (22) مىگوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مىکرد که از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى که از شما نیست نمىبود، مىگفتم کى آزاد مىشوید. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفتهاید براى خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباسهاى اوست. یکى از حاضران او تفتیش کرد و گزارش را که در لاى لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکى درباره ما نوشته بود.(23)
این حادثه نشان مىدهد که حتى در زندان هم براى کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشته بودند.
2 - یکى از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق» مىگوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزى بنویسد و من خط او ببینم تا اگر نامهاى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باریک و گاهى با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتى مشاهده کردى نگران نباش...(24)
3 - یکى از یاران امام مىگوید: ما گروهى بودیم که وارد سامرّأ شدیم و مترصد روزى بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامهاى به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام بر من سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوى من اشاره نکند، زیرا براى شما خطر جانى دارد! (25)
4 - «عبدالعزیز بلخى» مىگوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکرى را دیدم که به سوى دروازه شهر حرکت مىکرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مىکشند! امام وقتى به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنى، هلاک مىشوى! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازدارى کنید وگرنه کشته مىشوید، خود را به خطر نیندازید. (26)
5 - در زمان امام عسکرى - علیه السلام - شخصى از علویان به عزم کسب و کار از سامرّأ بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى کوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:
- از کجا آمدهاى؟
- از سامرّأ.
- آیا فلان محله و فلان کوچه را مىشناسى؟
- آرى.
- از حسن بن على خبرى دارى؟
- نه.
- براى چه به جبل آمدهاى؟
- براى کسب و کار.
- من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّأ برویم و مرا به خانه حسن بن على (عسکرى) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد...(27)
این ماجرا بخوبى نشان مىدهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.
از طرف دیگر، مبلغى که مرد حلوانى - در برابر راهنمایى او به خانه حضرت - به شخص علوى پرداخت، نشانه اهمیّت دیدار با امام در آن روزگا است ،زیرا پنجاه دینار در آن زمان مبلغ قابل توجهى بوده است، چه، ارزش یک دینار در آن زمان را برخى از دانشمندان، معادل یک شتر دانستهاند (28)، بنابر این پنجاه دینار از نظر قدرت خرید در آن زمان، مثل این بوده است که کسى در زمان ما، قیمت پنجاه شتر را بپردازد!
احادیث امام حسن عسکری) امام حسن عسکری(علیه السلام میفرمایند):
1-تا دلها شاد و سر زنده اند به آنها بیاموزید و چون افسرده شدند آزادشان گذارید
2-
3-خشم و غضب کلید هر گونه شر و بدی است.
4- تقواى الهى پیشه کنید و مایه زینت ما باشید ، نه مایه سرشکستگى ما .
5-شادمانی کردن در نزد غم دیده بی ادبی است.
6-هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
7-بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به اسم اعظم خدا نزدیک تر از سیاهى چشم است به سفیدى آن