سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوه بندگی

نظر

علامه شهید، آیة الله سید محمد باقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان - و به تعبیر امام خمینی : ((مغز متفکر اسلامی )) - در تاریخ اسلام به ویژه در قرن چهاردهم هجری است . فقیهی جامع الشرائط، فیلسوفی اجتماعی ، مفسری بزرگ ، متفکری آگاه به فرهنگ و علوم زمانش ، نویسنده ای توانمند و پرکار و سیاستمداری هوشمند و شجاع و دردمند   .

سید محمد باقر صدر در تاریخ 25 ذیقعده 1353 در شهر مقدس کاظمین دیده به جهان گشود و دومین فرزند خانواده بود. اجدادش همه از عالمان دین بودند: پدرش سید حیدر که جوانمرگ شد، پدر بزرگش ‍ آیة الله العظمی سید اسماعیل صدر که یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه در نیمه اول قرآن چهارده اسلامی بود و در سال 1338 ق . وفات کرد. و دیگر اجدادش که شاخه هایی سرسبز و پربار از شجره پربرکت ((خاندان صدر)) و از تبار غیرتمند و پاک امام کاظم علیه السلام بوده اند و در سرزمین ایران ، لبنان و عراق از پاسداران فرهنگ و اندیشه و دانش و دین بشمار می رفته اند.

بردار بزرگ و معلمش سید اسماعیل نیز از علما و مجتهدان پرتلاش و جوان نجف بود که در سال 1388 ق . در چهل و هشت سالگی درگذشت .

خواهرش ((آمنه بنت الهدی صدر)) یکی از زنان دانشمند، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود که در مسیر جهاد و مبارزه ، با برادرش سید محمد باقر همگام شد و سرانجام سرونشت هر دو به شهادت و سعادت ابدی ختم گشت.

سید محمد باقر، از پنج سالگی به مدرسه رفت و تا یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران ، نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار خدادادی او درخشید و تعجب آموزگاران و همکلاس های خود را برانگیخت ، بطوری که اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او را به مدرسه کودکان تیزهوش و نابغه بگذارند تا به هزینه دولت درس بخواند و پس از طی مراحل لازم و قانونی ، به دانشگاههای اروپا یا آمریکا اعزام کنند و در رشته های علوم جدید تحصیل کند و به کشور خود باز گردد.

او به تحصیل علوم دینی و پرداختن به رشته کار پدرانش گرایش داشت و از طرفی مادر و برادر بزرگش رضایت ندادند که او به پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خودباخته آموزش و پرورش آن روز عراق ، درس ‍ بخواند...

بالاخره با راهنمایی دو دایی فقیه و دانشمندش آیة الله ((شیخ محمد رضا آل یاسین )) و آیة الله ((شیخ مرتضی آل یاسین )) به فراگیری دروس ‍ حوزوی و علوم دینی پرداخت.

تحصیلات علوم دینی را با کتاب ((معالم الاصول )) نزد برادرش سید اسماعیل آغاز کرد و دیگر کتابهای دوره سطح حوزه را با شور و شوق و تلاش بسیار در مدتی کوتاه خواند و تمام کرد. او علاوه بر تحصیل ، دروس ‍ ابتدایی را نیز به خواهرش بنت الهدی می آموخت و بنت الهدی بی آنکه به مدارس نامناسب دخترانه آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش سید محمد باقر و گاه سید اسماعیل ، قرآن ، ادبیات ، تاریخ ، حدیث ، فقه ، اصول و... را آموخت.

در نجف اشرف ، شهر امامت و فقاهت

در سال 1365 ق . که دوازده ساله بود به همراه برادرش سید اسماعیل به نجف اشرف رفت تا در محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه شهر امامت ، به تحصیلات عالی بپردازد. او دوره عالی فقه و اصول را در نزد مرحوم آیة الله سید ابوالقاسم خویی و مرحوم آیة الله شیخ محمد رضا آل یاسین گذراند. فلسفه اسلامی (اسفار ملاصدرا) را از مرحوم ((شیخ صدرا بادکوبه ای )) آموخت . و در کنار آن ، طی سالها، فلسفه غرب و نظرات فلاسفه غیر مسلمان را به دقت مورد تحقیق و نقد قرار داد. کتاب ((فلسفتنا)) (فلسفه ما) گویای ابعاد گسترده اندیشه های فلسفی سید محمد باقر صدر است .

در دیگر رشته های علوم مثل حدیث ، رجال ، درایه ، کلام و تفسیر نیز سالها به تحصیل و تحقیق و مطالعه گذراند و به کمال رسید.

سید محمد باقر در طول هفده - هیجده سال تحصیل (از آغاز تا پایان ) علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده اش ، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت و خودش نیزهمیشه می گفته است که من به اندازه چند طلبه درسخوان ، تلاش می کنم . در سایه این پشتکار جانانه بود که بر همه مشکلات فایق آمد و در کسب دانش و فضیلت به مقامی عالی دست یافت و گفته اند که از هنگام بلوغ شرعی ، خود مجتهد شده بوده و از مجتهد دیگری تقلید نکرده است .

سید محمد باقر از بیست سالگی با تدریس کتاب ((کفایة الاصول )) و تعلیم و تربیت طلاب جوان را آغاز کرد. از بیست و پنج سالگی به تدریس ‍ خارج اصول و از بیست و هشت سالگی به تدریس دوره خارج فقه بر اساس کتاب ((الغروة الوثقی )) پرداخت . بعدها فلسفه و تفسیر قرآن نیزتدریس و تعلیم ، شاگردانی جوان ، محقق ، پرشور، متقی ، متفکر، آگاه ، مجاهد و سیاستمدار تربیت کرد که هر یک از آنها بعدها پرچمدار نشر علم و فرهنگ و آیین جهاد در راه خدا شدند و بعد از استادشان ، راه علمی ، فکر و سیاسی - اجتماعی او را ادامه دادند از جمله :

1 - سید محمد باقر حکیم

2 - سید محمود هاشمی

3 - سید کاظم حسینی حائری

4 - شیخ مهدی آصفی

5 - سید عبدالغنی اردبیلی

6 - شیخ غلامرضا عرفانیان و...

حزب دعوت اسلامی

بعضی از عالمان آگاه و روشن بین از جمله شهید سید محمد مهدی حکیم ، سید طالب رفاعی ، شیخ مهدی سماوی ، پس از مطالعه اوضاع سیاسی و اجتماعی عراق ، به این نتیجه رسیده بودند که باید حزبی را مبتنی بر اندیشه و ایدئولوژی اسلامی تاءسیس کنند تا بتوانند مبارزات مسلمانان آن سامان را سر سامان بدهند و به اهداف خود نائل آیند. پس از مطرح کردن این اندیشه با آیة الله صدر، ((حزب الدعوة الاسلامیه )) (حزب دعوت اسلامی ) را در سال 1377 تاءسیس کردند.

آیة الله صدر اساسنامه ای را نیز بر اساس اعتقادات دینی برای حزب دعوت تنظیم کرد. حزب دعوت به فعالیت خود پرداخت آیة الله سید محمد باقر صدر، پنج سال بعد از تاءسیس حزب ، بنا به مصالحی خود را از آن کنار کشید. اما به دیگر اعضای حزب توصیه کرد که به کار خود ادامه دهند و او نیز پشتیبان آنان خواهد بود.

جماعة العلماء

در سال 1958 م . ((عبدالکریم قاسم ))، با ظاهری پیشرو و چپ نما به حکومت عراق رسید و میدان را برای کمونیستها باز کرد. در نتیجه آن موجی الحادی و مخالف اسلام ، سرزمین عراق را فراگرفت . حوادث دوران حکومت عبدالکریم قاسم ، عالمان آگاه و متعهد شیعه را در آن کشور به حرکت واداشت . آنان ضروری دیدند که برنامه های اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فکری مکتب اسلام را هماهنگ با نیازهای حیات بشر معاصر عرضه نمایند. بدین گونه ، تشکیل ((جماعة العلماء فی النجف الاشرف )) (جامعه روحانیت نجف اشرف ) پدید آمد و عالمان بزرگی همچون شیخ مرتضی آل یاسین ، شیخ محمد رضا آل یاسین ، شیخ محمد رضا مظفر و شهید سید مهدی حکیم (فرزند آیة الله سید محسن حکیم ) از اعضای اصل آن بودند.

سید محمد باقر صدر در آن زمان گرچه بخاطر جوان بودن نسبت به سایر اعضا، که کمتر از سی سال داشت ، عضو جماعة العلماء نبود، ولی با آنان همکاری جدی داشت و حتی نخستین بیانیه جماعة العلماء را نیز او نوشت ! و اکثر نوشته های آنان به قلم او نوشته می شد، زیرا وی قلم توانا و نثری محکم و نو داشت و آگاهیهای سیاسی و اجتماعی و فلسفی او نیز وسیع تر از دیگران بود. انتشار مجله ((الاضواء)) در سال 1961 ق . مهم ترین فعالیت فرهنگی جماعة العلماء بود که سر مقاله های پنج شماره اول آن تحت عنوان ((رسالتنا)) به قلم آیة الله سید محمد باقر صدر نگارش یافت . و خواهرش بنت الهدی نیز در این مجله مقالات خود را به چاپ می رساند.

همزمان با این فعالیتها، به پیشنهاد مرحوم آیة الله سید محسن حکیم - مرجع تقلید وقت - کتاب کم نظیر ((فلسفتنا)) را تاءلیف کرد. این کتاب در دو بخش تنظیم شده است :

بخش اول : نظریه شناخت (معرفت ) از دیدگاههای فلاسفه معاصر و در مقایسه با فلسفه اسلامی .

بخش دوم : بینش فلسفی اسلام درباره جهان و نقد و رد جهان بینی مادی و الحادی .

از آن پس به بررسی نظامهای اقتصادی اسلام و مکاتب شرق و غرب (سوسیالیسم و کاپیتالیسم ) پرداخت که حاصل این تحقیق عمیق و بی سابقه ، کتاب پرارج ((اقتصادنا)) (اقتصاد ما) شد. این کتاب پرارج نخستین اثری است که سیستم اقتصادی اسلام را در طرحی علمی و محققانه ارائه کرده و دو بخش است :

بخش نخست : در این بخش مکتبهای اقتصادی شرق و غرب را بررسی کرده و به محک نقد روشن بینانه و عالمانه زده و مردود و فاقد ارزش دانسته است .

بخش دوم : طرح تفصیلی سیستم اقتصادی اسلام .

این کتاب در سال 1381 ق . به چاپ رسید.

سید محمد باقر صدر، نهضت امام خمینی در ایران را روزنه امیدی برای نجات امت اسلام می دانست . بنابراین از آغاز نهضت اسلامی امام در سال 1342 ش . آن را تحت نظر داشت و از امام و حرکتش حمایت می کرد.

در تاریخ 9 جمادالثانی 1358، حضرت امام خمینی از تبعیدگاه ترکیه به نجف اشرف منتقل شد. ورود امام به حوزه علمیه نجف ، جنب و جوشی در آن ایجاد کرد. علما و روحانیون نجف درباره استقبال از امام ، نظرات مختلفی داشتند. آیة الله صدر با اشتیاق تمام به همراه عده ای از علمای دیگر، در مراسم استقبال و پیشواز از امام شرکت ، و شاگردان و همفکرانش ‍ را نیز به آن دعوت کرد... در تمام چهارده سال اقامت امام در نجف ، سید محمد باقر با ایشان ارتباط نزدیکی داشت و به امام عشق می ورزید، عشقی که تا آخر عمر در بین او و امام بود.

دوران مرجعیت

دوران مرجعیت آیة الله سید محمد باقر صدر، پس از وفات آیة الله حکیم (1390 ق .) آغاز شد و بسیاری از مردم عراق از او تقلید کردند.

 

 

 

مختصری از زندگینامه و شهادت آیت الله سید محمد باقر صدر

 علامه شهید، آیت الله سید محمد باقر صدر، یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان _ و به تعبیر امام خمینی: «مغز متفکر اسلامی» _ در تاریخ اسلامی به ویژه در قرن چهاردهم هجری است.

 سید محمد باقر صدر در تاریخ 25 ذیقعده 1353 در شهر مقدس کاظمین دیده به جهان گشود. و دومین فرزند خانواده بود. پدرانش همه از عالمان دین بودند. پدرش سید حیدر در جوانی فوت کرد، پدر بزرگش آیت الله العظمی سید اسماعیل صدر که یکی از مراجع بزرگ تقلید شیعه در نیمه اول قرن چهارده اسلامی بود  در سال 1338 ق. وفات کرد. و دیگر اجدادش که شاخه هایی سرسبز و پربار از شجره پربرکت «خاندان صدر» و از تبار غیرتمند و پاک امام کاظم (ع) بوده اند و در سرزمین ایران، لبنان وعراق از پاسداران فرهنگ و اندیشه و دانش و دین بشمار می رفته اند.

خواهرش «آمنه بنت الهدی صدر» یکی از زنان دانشمند، شاعر، نویسنده و معلم فقه و اخلاق بود که در مسیر جهاد و مبارزه، با بردارش سید محمد باقر همگام شد و سرانجام سرنوشت هر دو به شهادت وسعادت ابدی ختم گشت.

 سید محمد باقر، از پنج سالگی به مدرسه رفت و تا یازده سالگی دوره ابتدایی را به اتمام رساند. در این دوران، نبوغ شگفت انگیز و استعداد سرشار خدادادی او درخشید و تعجب آموزگاران خود رابرانگیخت، بطوری که اولیای مدرسه تصمیم گرفتند او را به مدرسه کودکان تیزهوش و نابغه بگذارند تا به هزینه دولت درس بخواند و پس از طی مراحل لازم و قانونی، به دانشگاههای اروپا یا آمریکا اعزام کنند و در رشته های علوم جدید تحصیل کند و به کشور خود بازگردد.

 

 او به تحصیل علوم دینی و پرداختن به رشته کار پدرانش گرایش داشت و از طرفی مادر و برادر بزرگش رضایت ندادند که او به پول دولت وابسته به غرب و دست اندرکاران خود باخته آموزش و پرورش آن روز عراق، درس بخواند......

 بالاخره با راهنمایی دو دایی فقیه و دانشمندش آیت الله «شیخ محمد رضا آل یاسین» و آیت الله «شیخ مرتضی آل یاسین» به فراگیری دروس حوزوی و علوم دینی پرداخت.

 تحصیلات علوم دینی را با کتاب «معالم الاصول» نزد برادرش سید اسماعیل آغاز کرد و دیگر کتابهای دوره سطح حوزه را با شور و شوق و تلاش بسیار در مدتی کوتاه خواند و تمام کرد. او علاوه بر تحصیل، دروس ابتدایی را نیز به خواهرش بنت الهدی می آموخت و بنت الهدی بی آنکه به مدارس نامناسب دخترانه آن روز عراق پای بگذارد، نزد برادرش سید محمد باقر قرآن، ادبیات، تاریخ، حدیث فقه، اصول و ...... را آموخت.

 

 در نجف اشرف، شهر امامت و فقاهت:

 

 در سال 1365 ق. که دوازده ساله بود همراه برادرش سید اسماعیل به نجف اشرف رفت تا در محضر اساتید بزرگ حوزه علمیه شهر امامت، به تحصیلات عالی بپردازد. او دوره عالی فقه و اصول را در نزد مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی و مرحوم آیت الله شیخ محمد رضا آل یاسین گذراند. فلسفه اسلامی (اسفار ملاصدرا) را از مرحوم «شیخ صدرا بادکوبه ای» آموخت. و در کنار آن، طی سالها، فلسفه غرب و نظرات فلاسفه غیر مسلمان را به دقت مورد تحقیق و نقد قرار داد. کتاب«فَلسفَتُنا» (فلسفهما) گویای ابعاد گسترده اندیشه های فلسفی سید محمد باقر صدر است.

 در دیگر رشته های علوم مثل حدیث، رجال، درایه، کلام و تفسیر نیز سالها به تحصیل و تحقیق و مطالعه گذراند و به کمال رسید.

 سید محمد باقر در طول هفده _ هیجده سال تحصیل (از آغاز تا پایان) علاوه بر استفاده از هوش و استعداد و نبوغ فوق العاده اش، روزانه حدود شانزده ساعت به تحصیل و مطالعه و مباحثه و تحقیق می پرداخت و خودش نیز همیشه می گفته است که من به اندازه چند طلبه درسخوان، تلاش می کنم. در سایه این پشتکار بود که بر همه مشکلات فایق آمد و در کسب دانش و فضیلت به مقامی عالی دست یافت.

 

 تعلیم و تربیت:

 

 سید محمد باقر از بیست سالگی با تدریس کتاب «کفایه الاصول»، تعلیم و تربیت طلاب جوان را آغاز کرد. از بیست و پنج سالگی به تدریس خارج اصول و از بیست و هشت سالگی به تدریس دوره خارج فقه براساس کتاب «العروه الوثقی» پرداخت. بعدها فلسفه و تفسیر قرآن نیز تدریس می کرد. او در طول نزدیک به سی سال تدریس و تعلیم، شاگردانی جوان، محقق، پرشور، متقی، متفکر، آگاه، مجاهد و سیاستمدار تربیت کرد که هر یک از آنها بعدها پرچمدار نشر علم و فرهنگ و آیین جهاد در راه خدا شدند و بعد از استادشان، راه علمی، فکری و سیاسی _ اجتماعی او را ادامه دادند.


نظر

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. 

 

نام، القاب، کنیه‌ها 

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

 

مکارم اخلاق

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام)پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 


تاریخ و چگونگی پیدایش شیعه

«شیعه» در لغت، به معنای پیرو، یار و یاور است و در عرف فقها و متکلّمان، به پیروان حضرت علی علیه السلام اطلاق می گردد.(2)

لفظ «شیعه» را در بیشتر کتاب های لغت و تاریخ می یابیم؛ چنان که در قرآن و احادیث نیز به آن اشاره شده است. خداوند تبارک و تعالی در آیه 8385 سوره صافّات پس از ذکر حوادث حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «وَ اِنّ مِن شیعته لَاِبراهیم إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ»؛ از شیعیان او [حضرت نوح علیه السلام ] ابراهیم است که با قلب سالم و دور از بیماری به پروردگارش روی آورد، آن گاه به پدر و قومش گفت: چه می پرستید؟ فاصله زمانی بین حضرت نوح علیه السلام و حضرت ابراهیم علیه السلام بیش از دو هزار سال است، ولی به دلیل آنکه حضرت ابراهیم علیه السلام راه حضرت نوح علیه السلام را در پرستش خدای یگانه و مبارزه با بت پرستی و غیرخداپرستی در پیش گرفت، «شیعه» نامیده شد.

در آیه 15 سوره قصص، پرورردگار متعال پس از ذکر قصه حضرت موسی علیه السلام می فرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه ...»؛ در حال غفلت مردم وارد شهر شد و دو نفر را دید که با یکدیگر در نزاعند: یکی از شیعیان او و دیگری از دشمنان او. پس آن که از شیعیان او بود برای مبارزه با دشمن از او کمک طلبید ... .

حضرت موسی علیه السلام به یاری شیعه اش شتافت، با یک مشت به زندگی اش خاتمه داد و او را از جنگ و منازعه برای بار دیگر نهی فرمود. در این آیه، «شیعه» به معنای یار و دوست و هواخواه است که در مقابل دشمن قرار دارد.

با توجه به آیات مزبور، روشن می شود که لفظ «شیعه» پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در زمان حضرت موسی علیه السلام و پیش از ایشان در عصر حضرت ابراهیم علیه السلام نیز وجود داشته است و تاریخی دیرینه دارد؛ چنان که بر معنای عام نیز دلالت می کند که همانا «پیرو» و «دوست» و «هواخواه» است.

 

یا فاطمه زهرا(س)

 

در آستانه شهادت

فاطمه علیهاسلام روزهای آخر عمر خود را سپری می‏کرد و به شدت از ابوبکر و عمر ناراضی بود، اما آنها که نارضایتی فاطمه را به صلاح حکومت خود نمی‌دیدند، آمدند تا به عنوان عیادت، رضایت وی را جلب کنند. فاطمه زهرا ابتدا نپذیرفت اما آنها پس از چند بار، امیرالمؤمنین علیهالسلام را واسطه کردند و بالاخره با اصرار زیاد به عیادت او آمدند . در همین ملاقات بود که فاطمه علیهاسلام رسماً نارضایتی خود را به گوش آنها رساند.

کم کم فاطمه علیها سلام آستانه شهادت قرار گرفت. دستور داد برایش تابوت ساختند و سپس به امیرالمؤمنین وصیت نمود.

شهادت و دفن

روح پاکش در عصر یک روز غم‏انگیز از خانه دلتنگ دنیا پر کشید و به درجه رفیع شهادت نایل شد.
خبر شهادت آن حضرت فوراً در بین مردم انتشار یافت و مدینه یک‌پارچه عزا و گریه شد . سیل جمعیت برای دلداری و تسلیت امیرالمؤمنین و فرزندان خردسال فاطمه به طرف آن خانه کوچک سرازیر بود تا کم‌کم خورشید غروب کرد.

مردم متفرق شدند و علی تنها شد. شب بود؛ او شخصاً برای تغسیل و تدفین اقدام فرمود. شبانه آن بدن آزرده را همراه باران اشک خود غسل داد و کفن نمود و با عده کمی از شیعیان خاص خود بر او نماز خواند و بدن بی‌جان فاطمه را در گوشه‏ای دور از چشم بیگانگان به‌خاک سپرد ؛ سپس با دستی خالی و سینه‏ای پردرد به سوی قبر مطهر رسول خدا رو کرد و با کلماتی دلسوز خاطر خود را تسلی داد.

صبح شد و مسلمان‌ها که از تدفین فاطمه علیهاسلام خبر نداشتند جمع شدند. وقتی که از دفن زهرا مطلع شدند با کمال جسارت خواستار نبش قبرش شدند که ناگهان با غرش شیر خدا، نفس‌ها در سینه‏ها حبس شد و از تصمیم خود منصرف شدند.

مخفی ماندن قبر مطهرش

قبر مطهر فاطمه علیهاسلام باید تا قیامت، تا قیام فرزند عزیزش حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه مخفی بماند تا سندی زنده بر مظلومیت آن بانو و گواهی بر ظلم و ستم قاتلین او باشد. اما راویان نکته‌سنج و عاشقان هوشمند که بوی تربت فاطمه را می شناسند از لابه‏لای کلمات ائمه اطهار و صفحات تاریخ به جستجوی قبر مطهر آن بانوی مظلومه برآمدند و به گمانی قریب به یقین، آن را در خانه خودش یافتند.

از فاطمه زهرا علیهاسلام روایاتی به جهان اسلام تقدیم شده که یکی از بهترین میراث آن حضرت در خطوط تاریخ است ولی افسوس که دفتر روز شمار تاریخ زندگانی‌اش برای ابد بسته شده و دیگر سخنی بر آنها اضافه نشده است.

 

شهادت حضرت زهرا


نظر

عید نوروز

 

آداب و رسوم عید نوروز در ایران:

 

 

 

 

مراسم چهار شنبه سوری قبل از عید نوروز :یکی از آیینهای نوروزی امروز - که بایستی آمیزه ای از چند رسم متفاوت باشد - " مراسم چهارشنبه سوری " است که در برخی از شهرها آن را چهارشنبه آخر سال  گویند.

 



برگزاری چهارشنبه سوری، که در همهً شهرها و روستاهای ایران سراغ داریم، بدین صورت است که شب آخرین چهارشنبه ی سال ( یعنی نزدیک غروب آفتاب روز سه شنبه )، بیرون از خانه، جلو در، در فضایی مناسب، آتشی می افروزند، و اهل خانه، زن و مرد و کودک از روی آتش می پرند و با گفتن : " زردی من از تو، سرخی تو از من "، بیماری ها و ناراحتی ها و نگرانی های سال کهنه را به آتش می سپارند، تا سال نو و عید  نوروز را با آسودگی و شادی آغاز کنند.

 


تا زمانی که از ظرف های سفالین چون، کاسه و بشقاب و کوزه، در خانه استفاده می شد، پس از خانه تکانی، کوزهً کهنه ای از پشت بام خانه به کوچه می انداختند؛

 

 


کوزه ای که در آن آب و چند سکه ریخته بودند. اسفند دود کردن و آجیل خودرن، فال گرفتن، " فال گوش " ( در کوی و گذر به حرف عابران گوش دادن و از مضمون آن ها برای نیت خود تفاًول زدن. ) و " قاشق زنی " ( معمولا زنان روی خود را می پوشانند و با قاشق، یا کلید به خانه ها در می زنند، صاحب خانه شیرینی، میوه و یا پول در ظرف آنها می گذارد. ) نیز از باورها و رسم هایی است که به ویژه در بین نوجوانان، هنوز به کلی فراموش نشده است.و این رسم ها و باورها در شهرهای مختلف با یکدیگر متفاوت اند.

 

 

 

 

 


نوروز91,عیدنوروز1391,عید نوروز,عیدنوروز,نوروزباستانی,جشن نوروز

 

 

 

 

 


خرید لباس برای عید نوروز

 

 


 

از یکی دو ماه به عید نوروز مانده مردم به بازار می روند و لباس عیدشان را می خرند.در گذشته مردم معمولا پارچه هایی را خریداری می کردند که رنگ روشن داشت و معتقد بودند اگر لباس را خودشان بدوزند پارچه آن را روزهای دوشنبه یا جمعه قیچی کنند و نیز معتقد بودند که روز پنج شنبه ساعت سنگین است و لباس مدتی روی دست می ماند تا دوخته شود. روز سه شنبه اگر بریده شود نصیب دزد یا مرده شور خواهد شد و روز چهار شنبه می سوزد وسایل خانه نیز باید عوض شود و یا تمیز گردد. پختن نان شیرین از جمله کارهایی بود  که حتماً باید قبل از عید نوروز و برای عید انجام میگرفت.

 

 

 

 

سبز کردن گندم، عدس، تره تیزک، ده پانزده روز به عید نوروز مانده در خانه ها صورت می گیرد. در شیراز معمولا برای این کار از ظرفی استفاده می کنند که از جنس مس یا روی باشد و بعد مقداری دانه ابتدا به سلامتی امام زمان می ریزند و به ترتیب بعد از آن نام اعضای خانواده را می آورند .

 

 

 



خانه تکانی یا رفت و روب قبل از عید نوروز :

 

 

 

یکی دو هفته پیش از عید نوروز خانه تکاتی یا رفت و روب انجام می گیرد و مجدداً اثاثیه را جابه جا می کنند و گرد گیری می کنند و دوباره آنها را می چینند. در مراحل بعد تخم مرغ رنگ کردن است که آن ها را آب پز می کنند و رنگ های شاد بر روی آنها می زنند.

 

 

 

 

 

سفره هفت سین و ساعت تحویل سال

 

 

 

 

برای تحویل سال در یکی از اطاق های خانه شان سفره می اندازند . پیش از هر چیز آیینه و قرآن در آن می گذارند و بعد هفت سین را می گذارند. 

 

 

 

هفت سین عبارت است از سماق، سیر، سنجد، سمنو، سکه، سرکه، سبزی . علاوه بر هفت سین شمع  و آینه  تخم مرغ و ... سر  سفره گذاشته میشود.

 

 

 

متن دوستانه و اداری

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد،

برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد

سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد

.

.

.

متن اداری نوروز 1392

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون

کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن سال نو مبارک

.

.

.

متن اداری و رسمی مخصوص عید نوروز 92

مثل لحظه ای که باغ, در ترنم ترانه شکوفا میشود, غرق در شکوفه میشود روزگارتان بهـار

لحظه هایتان پر از شکوفـه باد. سال نـو مبارک

.

.

.

متن اداری

بنگر به رستاخیز طبیعت که چه زیباست

و هر سال ستاخیزی دیگر را تجربه می کنیم و چه زیباتر رستاخیز انسان در این عصر آهن وتباهی

 

روزگارت بر مراد
روزهایت شاد شاد
آسمانت بی غبار
سهم چشمانت بهار
قلبت از هر غصه دور
بزم عشقت پرسرور
بخت وتقدیرت قشنگ
عمرشیرینت بلند
سرنوشتت تابناک
جسم وروحت پاک پاک
(سال نو پیشاپیش مبارک)
…………………………………………………….
زندگی “باغی”است؛ که باعشق “باقی” است.
“مشغول دل” باش؛ نه”دل مشغول”.
بیش تر”غصه های ما”؛از”قصه های خیالی ماست.
“پس بدان اگر”فرهاد” باشی؛همه چیز “شیرین”است.
واپسین روزهای اسفند ماهت خوش…
…………………………………………………….

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
سال نو مبارک
…………………………………………………….
فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم
بر همه ایرانیان پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد!

…………………………………………………….
“نوروز”
یادگار دین زرتشت
مهرکورش
جام جمشید
تیرآرش
خون سهراب
رخش رستم
عشق بابک
بزرگترین جشن ایرانیان
پیشاپیش خجسته باد
…………………………………………………….
چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل ، گریه ات از سر شوق
روزگارت همه شاد ، سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد که بخندی همه عمر
سال نو مبارک


نظر
یادی از صفای باطن سید احمد خمینی
خبرگزاری تسنیم : احمد آقا متواضع، تیزهوش و واقعا تحت تاثیر تربیتی امام بود و در بحث های سیاسی و اعتقادی جدی بود. او تنها کسی بود که در مدت زمان اقامت در عراق همه را در یک جبهه درآورد.
سرویس: سایر رسانه ها   تاریخ 1391/12/24   ساعت 12:13   شناسه خبر: 13911224000087
سید احمد خمینی

 

به گزارش خبرگزاری تسنیم ، محمد علی رحمانی نوشت: خاطرات زیادی از بیت امام (ره) و بیت ایشان دارم و سالگرد حاج سید احمد خمینی بهانه یی شد تا برخی از این خاطرات را بگویم و پیرامون حاج سید احمد خمینی و خصوصیات اخلاقی و رفتاری او، طبق اطلاعات و مشاهداتم مطالبی را عنوان کنم. از همان ابتدا که امام وارد نجف اشرف شدند با زمینه هایی که از قبل فراهم شده بود ارتباط من بیشتر با بیت امام بود. از همان اول هم آیت الله حاج آقا مصطفی به منزل عموی من می رفتند، من به ایشان معرفی شده بودم و شنیده بودم که امام فرزند دیگری دارند که وارد سلک روحانیت نشده اند و بازیکن یک تیم فوتبال و دانش آموزی باذکاوت است. یک روز که شنیدیم ایشان در منزل امام هستند، به دیدن شان رفتیم و ایشان را با کت و شلوار دیدیم.

یک تابستان نیز با طلاب تهرانی و رفقای تهرانی که به شهر کوفه آمده بودند، برای شنا رفته بودیم و دوستان به واسطه عشق و علاقه یی که به امام و فرزندان امام داشتند خیلی به احمد آقا توجه می کردند. ایشان دو بار به نجف آمدند.

یک بار اوایل که امام به نجف مشرف شده بودند و بار دوم شاید یک سال بعد و به ذهنم این جور می آید که سال بعد وقتی رفتند مشکلاتی برای ایشان درست کردند به سبب قاچاقی آمدن و شرایط دیگر. مدتی زندان بودند و بعد هم با استعداد خاصی که داشت مشغول تحصیل علوم متداول حوزه شده بود. وقتی او به ایران برگشت آقا مصطفی گفت: «اخوی این سری رفت و امیدوارم دل امام را روشن کند و ملبس بر گردند» و لذا ایشان به ایران آمدند و ملبس به لباس روحانی شدند و به جد درس می خواندند و از ابتدای ورود مسائل انقلابی را هم پیگیر می شدند تا سال51 که ایشان در بیروت دوره نظامی دیده بود. ایشان با شهید چمران دوره های چریکی، اسلحه، تاکتیک، تکنیک، آموزش سلاح کلت، نارنجک، تیربار، آرپیجی را گذرانده بود.

در بسیج هر کس به این مرحله می رسید، می توانست در عملیات ها شرکت کند. درباره خصوصیات اخلاقی ایشان نیز می توانم بگویم که تواضع ایشان مثال زدنی بود. من به ندرت در فرزندان مراجع با کسی برخورد کرده بودم که خصوصیات اخلاقی، دینی، تدین و تدبر فرزندان امام را داشته باشد.

احمد آقا متواضع، تیزهوش و واقعا تحت تاثیر تربیتی امام بود و در بحث های سیاسی و اعتقادی جدی بود. او تنها کسی بود که در مدت زمان اقامت در عراق همه را در یک جبهه درآورد، انسجام سیاسی بین دوستان ایجاد کرد، ارتباطات خوبی با گروه های سیاسی داشت. ایشان همه خصوصیاتی که داشت برگرفته از امام بود. امام اطلاعات زیادی از شخصیت ها زمان های مختلف داشت و دوران های متعددی را سپری کرده بود.

از طرفی هم احمدآقا بینش و نگرش سیاسی خوبی در زمینه سازماندهی دوستان در نجف داشت. وقتی ایشان به نجف آمد شهید محمد منتظری هم وارد عراق شد و با هم سعی در برقراری ارتباط مستمر با انجمن های اسلامی دانشجویی سراسر جهان داشتند، امریکا، اروپا، آلمان، فرانسه و... در لبنان نیز مقری را از طریق دکتر چمران برای آموزش هماهنگ کرده بودند. در ارتباط برقرار کردن با فضلای نجف از نظر شخصی نیز جوانی متدین و متعبد نسبت به امام و انقلاب، باصفا، هماهنگ با انقلاب و امام بود.

احمد آقا در 10 سالی که در جماران بود، به غیر از موارد خاص تا ساعت 4 بیدار بود. ایشان بیدار می ماند تا امام برای نماز شب بیدار شوند، بعد به منزل می رفت و استراحت می کرد. تا ساعت 4 صبح در دفتر می نشستند و مراقب امام(ره) بودند و من سعی می کردم در کنار ایشان بحث علمی داشته باشم. پرستاری حاج احمد آقا مثال زدنی بود. امام به حسن آقا گفته بودند پدر جان پدر داری را از پدرت یاد بگیر، این محبت ایشان تنها متعلق به ولی نبود بلکه حاج احمد آقا با تمام وجود برای سلامت بیت امام نیز تلاش می کردند.

 

حاج احمد خمینی

 

این موسسه در واکنش به دروغ نشریه آوا (متعلق به باند هاشمی در اصفهان)‌ در جوابیه‌ای تصریح کرد: « نظر به اینکه در شماره 49 (سال سوم – 23/1/1378) آن هفته نامه در ستونی تحت عنوان “نامه محرمانه” و با بهره گرفتن از عبارت مجمل”حسب اقوال متعدد” مطلبی کاملا دروغ و خلاف واقع به یادگار امام مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی در موضوعی مهم و مربوط به حضرت امام نسبت داده شده و نوشته اید: ” … در زمان حیات خود ضمن ابراز ندامت از انتشار رنجنامه، دستور جمع آوری باقیمانده آن را نیز صادر کرده بود” بدینوسیله ضمن تکذیب این مطلب اعلام می دارد:

یادگار امام براساس تکلیف شرعی خود و در راستای تبیین علل برکناری قائم مقام محترم رهبری توسط رهبر کبیر انقلاب اسلامی، رنجنامه را مستند به اسناد و مدارک غیر قابل خدشه منتشر ساخت و تا پایان عمر نیز هیچگاه از موضع و اقدام خویش پشیمان نبود بلکه به همراهیش با امام و عدم تغییر مواضع به خاطر مصلحت اندیشیهای مقطعی، افتخار می کرد و به دلیل همین صداقت در گفتار و رفتار و تبعیت کامل از حضرت امام بود که ملت ایران در ایام بیماری و سوگ رحلتش صحنه های بی بدیل آفریدند . متاسفانه آن نشریه بدون تحقیق و استعلام نظر مراجع قانونی، مکرر اقدام به انتشار این نحو شایعات نموده است  »

موسسه تنظیم و نشر آثار امام، همچنین جوابیه‌های مشابهی به ادعای روزنامه‌های نشاط و آریا و نیز سعید منتظری داد، اما علی‌رغم همه این تکذیبیه‌ها، دشمنان امام، باز هم بیکار ننشستند و این بار به خبرهای درگوشی و خاطرات شخصی خود متوسل شدند. آدم‌هایی از راه رسیدند و ادعا کردند که «خود حاج احمد به آنها گفته است که اشتباه کرده!» ادعا کردند که او در اواخر عمر، به اشتباهاتش پی برده بود، توبه کرده و از آقای منتظری نیز حلالیت طلبیده بود!

این دروغها در حالی مطرح می‌شد که حاج سید احمد خمینی در وصیت‌نامه خود به صراحت تاکید می‌کند که «بین خود و خدای خود رضایت کامل دارم که تمام تلاشم برای تقویت اسلام و نظام و امام بوده است و از این جهت در آرامش کامل بسر می‌برم… من در جهت مصلحت امام، به هیچ فرد و گروهی رحم نکرده‌ام و خیلی‌ها را در این راستا رنجانده‌ام که هنوز هم از این جهت ناراحت نیستم!»

اما بازماندگان باند سید مهدی هاشمی که سالها بغض امام و سید احمد خمینی را در سینه داشتند و در اثر شرایط دوران اصلاحات دوباره به صحنه برگشته بودند، به این هم بسنده نکردند و ادعا کردند سید احمد خمینی توسط وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسیده است! و برای اینکه دروغ‌هایشان را باورپذیرتر کنند، به داستان‌های پلیسی پناه بردند و برایش سناریو نوشتند و حتی خودشان از طرف مسئولان قضایی آن را تایید کردند!

و بعد از سناریوی قتل حاج احمد، از قول آدم‌هایی نامعلوم به عنوان شاهد و منابع آگاه (؟!) ادعا کردند که حاج سید احمد خمینی به خود آنها گفته است من الان جایگاهی ندارم و کسی مرا تحویل نمی‌گیرد و من فکر می‌کردم بعد از امام همه کاره می‌شوم! الان کاره‌ای نیستم! من مخالف رهبری هستم! و… (این دروغ‌ها آنقدر مضحک و مسخره است که حتی تکرار آنها هم ظلم به یادگار عزیز امام راحل است)

البته این منابع آگاه ناشناخته و نامعلوم در حالی به این دروغ‌های مضحک متوسل می‌شوند که هم وصیت‌نامه حاج احمد خمینی خلاف دروغ‌های آنها را نشان می‌دهد و هم نزدیکان و اطرافیان حاج احمد خمینی این دروغها را تکذیب می‌کنند. به عنوان مثال به این بخش از سخنان آقای محمدعلی انصاری در هفتمین شب درگذشت حاج احمد خمینی توجه کنید: «بعد از ارتحال حضرت امام، این یادگار امام یکی از سیاست‌هایی که داشت این بود که می‌گفت من باید بعد از امام خاضعتر، متواضعتر، بدون هیچ عنوانی و تشخصی در کنار انقلاب، در کنار رهبری، در کنار نظام بمانم. حرفی نداشته باشم، تبلیغی نداشته باشم، صحبتی نکنم تا شائبه جنگ قدرت در ذهن‌ها بوجود نیاید و دشمنان سوءاستفاده نکنند... همین روح ، همین تعبد بود که در مقطع سوم انقلاب، احمد آقا شد سرباز. احمد آقا شد یک انسانی که بیاید در مقابل مقام معظم رهبری زانو بزند، بگوید ای رهبر معظم انقلاب، من سرباز توام و این را در همه جا تکرار کند. توی این تریبون حرم با قاطعیت بگوید: ما در مقابل آنهایی که می‌خواهند در مقابل رهبری بایستند، می‌ایستیم، دفاع می‌کنیم. در جلوت بگوید، در پنهان بگوید، به من دهها بار توی ماشین بگوید، توی خانه بگوید. بگوید آقای انصاری! من حسابم را با خدا صاف کرده‌ام، من متعهد شده‌ام تا آخرین لحظه تا آخرین دقیقه تا آخرین ثانیه عمرم، از رهبری مثل یک سرباز دفاع کنم.»


نظر

قم درشب وفات حضرت فاطمه معصومه (س) غرق درعزا و ماتم است

قم - شهر مقدس قم در شب وفات حضرت فاطمه معصومه (س) دختر حضرت امام موسی کاظم (ع)، غرق درعزا و ماتم شده است.

به گزارش ایرنا، مردم دوستدار ولایت در قم با برپایی آیین های عزاداری در مساجد و تکایا و مقابر امامزادگان، در سوگ کریمه اهل بیت (ع) بر سرو سینه زدند و اشک ماتم ریختند.

دسته های عزاداری نیز از مناطق قم امشب به سمت حرم مطهر حضرت معصومه (س) به حرکت درآمده و در این مکان مقدس به سوگواری پرداختند.

حرم مطهرحضرت فاطمه معصومه (س) نیز یکپارچه سیاهپوش شده و صدای قرائت قرآن و مداحی مداحان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) از ماذنه های آن به گوش می رسد.

در همین حال همزمان با ایام سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه (س) دانش آموزان قمی با حضور در حرم مطهر ضمن عرض ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، به عزاداری پرداختند.

در این مراسم، آیین های ترتیل خوانی قرآن کریم، عزاداری دانش آموزان با حضور مداحان اهل بیت(ع) و قرائت زیارتنامه حضرت فاطمه معصومه(س) برگزار شد.

آستان مقدس بارگاه حضرت فاطمه معصومه (س) نیز اعلام کرد که مراسم عزاداری و سوگواری کریمه اهل بیت (س) با حضور اقشار مختلف مردم و زایران از سراسر کشور در این مکان مقدس ترتیب یافته است.

دسته های عزاداری خادمین و محبین اهل بیت(ع) فردا پنجشنبه همزمان با سالروز رحلت کریمه اهل بیت، به سوی حرم مطهر این بانو حرکت می کنند.

مسیر حرکت دسته های عزاداری خدام کریمه اهل بیت، از بیت النور(عبادتگاه حضرت معصومه) به سمت حرم مطهر می باشد.

 

ولادت آن حضرت در روز اول ذیقعده سال 173 هجرى قمرى در مدینه منوره واقع شده است. دیرى نپایید که در همان سنین کودکى مواجه با مصیبت شهادت پدر گرامى خود در حبس هارون در شهر بغداد شد. لذا از آن پس تحت مراقبت و تربیت برادر بزرگوارش حضرت على بن موسى الرضا (ع) قرارگرفت. 

در سال 200 هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه ببرند راهى خراسان شدند. 

یک سال بعد از هجرت برادر، حضرت معصومه (س) به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. 

این جا بود که آن حضرت نیز همچون عمه بزرگوارشان حضرت زینب(س) پیام مظلومیت و غربت برادر گرامیشان را به مردم مؤمن و مسلمان مى رساندند و مخالفت خود و اهلبیت (ع) را با حکومت حیله گر بنى عباس اظهار مى کرد. بدین جهت تا کاروان حضرت به شهر ساوه رسید عده اى از مخالفان اهلبیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند،سر راه را گرفتند و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت(س) معصومه را نیز مسموم کردند. 

به هر حال ، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س)بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود قصد شهر قم را نمود. پرسید: از این شهر«ساوه» تا «قم» چند فرسنگ است؟ آن چه بود جواب دادند، فرمود: مرا به شهر قم ببرید، زیرا از پدرم شنیدم که مى فرمود: شهر قم مرکز شیعیان ما است.

بزرگان شهر قم وقتى از این خبر مسرت بخش مطلع شدند به استقبال آن حضرت شتافتند; و در حالى که «موسى بن خزرج» بزرگ خاندان «اشعرى» زمام ناقه آن حضرت را به دوش مى کشید و عده فراوانى از مردم پیاده و سواره گرداگرد کجاوه حضرت در حرکت بودند، حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 201 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. سپس در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود شتر آن حضرت در جلو در منزل «موسى بن خزرج» زانو زد و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد. 

آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد و در این مدت مشغول عبادت و راز و نیاز با پروردگار متعال بود. محل عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» هم اکنون محل زیارت ارادتمندان آن حضرت است. 

سرانجام در روز دهم ربیع الثانى و «بنا بر قولى دوازدهم ربع الثانى» سال 201 هجرى پیش از آن که دیدگان مبارکش به دیدار برادر روشن شود، در دیار غربت و با اندوه فراوان دیده از جهان فروبست و شیعیان را در ماتم خود به سوگ نشاند .مردم قم با تجلیل فراوان پیکر پاکش را به سوى محل فعلى که در آن روز بیرون شهر و به نام «باغ بابلان» معروف بود تشییع نمودند. همین که قبر مهیا شد دراین که چه کسى بدن مطهر آن حضرت را داخل قبر قرار دهد دچار مشکل شدند، که ناگاه دو تن سواره که نقاب به صورت داشتند از جانب قبله پیدا شدند و به سرعت نزدیک آمدند و پس از خواندن نماز یکى از آن دو وارد قبر شد و دیگرى جسد پاک و مطهر آن حضرت را برداشت و به دست او داد تا در دل خاک نهان سازد. 

آن دو نفر پس از پایان مراسم بدون آن که با کسى سخن بگویند بر اسب هاى خود سوار و از محل دور شدند.بنا به گفته بعضی از علما به نظر مى رسد که آن دو بزرگوار، دو حجت پروردگار: حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) باشند چرا که معمولاً مراسم دفن بزرگان دین با حضور اولیا الهی انجام شده است. 

پس از دفن حضرت معصومه(س) موسى بن خزرج سایبانى از بوریا بر فراز قبر شریفش قرار داد تا این که حضرت زینب فرزند امام جواد(ع) به سال 256 هجرى قمرى اولین گنبد را بر فراز قبر شریف عمه بزرگوارش بنا کرد و بدین سان تربت پاک آن بانوى بزرگوار اسلام قبله گاه قلوب ارادتمندان به اهلبیت (ع). و دارالشفای دلسوختگان عاشق ولایت وامامت شد."آفتاب" سالروز وفات آن حضرت را به تمام عاشقان حضرتش تسلیت می گوید.

احادیثی پیرامون حضرت معصومه(س)
قال الصادق علیه السلام:
ان للّه حرماً و هو مکه ألا انَّ لرسول اللّه حرماً و هو المدینة ألا وان لامیرالمؤمنین علیه السلام حرماً و هو الکوفه الا و انَّ قم الکوفة الضغیرة ألا ان للجنة ثمانیه ابواب ثلاثه منها الى قم تقبض فیها اموأة من ولدى اسمها فاطمه بنت موسى علیهاالسلام و تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة با جمعهم

خداوند حرمى دارد که مکه است پیامبر حرمى دارد و آن مدینه است و حضرت على (ع) حرمى دارد و آن کوفه است و قم کوفه کوچک است که از 8 درب بهشت سه درب آن به قم باز مى شود - زنى از فرزندان من در قم از دنیا مى رود که اسمش فاطمه دختر موسى (ع) است و به شفاعت او همه شیعیان من وارد بهشت مى شوند.

 

وفات حضرت معصومه(س)


پدید آورنده : ، صفحه 95

سه شنبه

18 فروردین 1388

10 ربیع الثانی 1430

6.Apr. 2009

ـ اشاره

- گفتار مجری

ـ چراغ راه

- زلال قلم

- شعر

- نظر شما چیه؟

- نظر ما اینه ...

- کتابستان

اشاره

در یک نگاه

مرضیه رضائیان

حضرت معصومه(س) ماهی است در پی خورشید توس، راه حجاز تا ایران را طی کرد و در هجرتی عاشقانه به ساوه رسید و از آنجا به دارالمؤمنین قم آمد و رحل اقامت افکند و پس از 17 روز، دعوت خدا را لبیک گفت.

و چنین شد که حیات و وفاتش، سفر و حضورش، عبادت و سلوکش، مرقد و مزارش، جلوگاه نور و بارگاه عفت شد و «فاطمه معصومه(س)» اینه ای شد در رواق فرهنگ شیعه که نجابت و حیا و ولایت در بلور آن می درخشد.[1]

از هجرت تا رحلت[2]

· در سال 201 هـ . ق، یک سال پس از سفر تبعیدگونه حضرت رضا(ع) به شهر مرو (خراسان جنوبی)، حضرت فاطمه معصومه(س) پیرو نامه عطوفت آمیز امام رضا(ع) به همراه عده ای از برادران و یاران برای دیدار برادر و تجدید عهد ولایی خویش، راهی دیار غربت شد.

· در طول راه به شهر ساوه رسید و همراهان و یاران حضرت با مأموران عباسی درگیر شدند و عده ای از همراهان حضرت در این حادثه غم انگیز به شهادت رسیدند.

· حضرت درحالی که از حزن و اندوه، بسیار ناتوان شده بودند، با احساس ناامنی در شهر ساوه با تفحص درباره شهر شیعیان راهی «قم» شدند.

· بزرگ خاندان شیعه اشعری، موسی بن خزرج با شور و شعف فراوان به استقبال حضرت شتافت و ایشان در منزل شخصی موسی نزول اجلال فرمودند.

· آن بزرگوار پس از هفده روز بیماری در سال 201 هـ .ق در دهم ربیع الثانی به لقاء حق شتافت.

· مشتاقان و دل سوختگان بعد از وفات ایشان، پیکر شریف آن حضرت را به سوی قبرستان «بابلان» (جایگاه کنونی حرم مطهر حضرت معصومه(س)) تشییع و تدفین کردند.

· و بدین سان تربت پاک آن بانوی بزرگوار اسلام قبله گاه ارادتمندان به اهل بیت(ع) و دارالشفای دل سوختگان عاشق ولایت و امامت شد.

چرا معصومه؟

حضرت فاطمه معصومه(س) مستغرق در عبادت، و از معاصی و زشتی ها پیراسته و به یقین جلوه هایی از عصمت مادرش زهرا(س) در ایشان تجلی نموده بود و گویی به همین جهت امام رضا(ع) به عنوان «معصومه» از ایشان یاد کرده، فرموده است:

«من زار المعصومه بقم کمن زارنی؛ هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».[3]

آری! معصومه جان؛ آن مولا و سروری که زیارت تو را هم سان با زیارت خودش قرار داده است، قطعاً در تو سیادتی مشاهده کرده که حکایت از خصال و صفات حسنه توست.

اگر حقیرترین عاشقان تو برای تفسیر وجودت ظرف گنجایش ادراک در دست گیرند از «میم معصومه»، «متانت»، «معصومیت و محجوبیت» و از «عین» او «عاطفه، عبودیت و عفاف» و از «صاد» او، «صمیمیت، صفا و صداقت» و از «واو»، «وحدت، وحدانیت و حب ولایت» را سرمشق می گیرند… و در آخر از «ـه» او؛ «هویت اهل بیت، هدایت عالمیان و هجرت به سوی حقانیت» خواهند آموخت.[4]

در مقام شفاعت آن حضرت

«یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه فان لک عندالله شأن من الشأن...»[5]

به راستی که ایشان تنها، دختر امام و یا عمه و خواهر امام نیستند، بلکه دارای مدارجی از معرفت الله و تقوا و عبادت فوق العاده ای بوده اند که باعث تقرب فوق العاده ایشان نزد خداوند شده است؛ یعنی شأن والایی در پیشگاه خدا دارند.

· و اینکه او در کنار جده اش حضرت زهرا(س) می تواند از گناهکاران شفاعت کند و به اذن الهی آنان را از عذاب پروردگار برهاند.

· و برای ایشان مرتبه ای از مراتب شفاعت کبری در قیامت است و اگر با پیامبر(ص) و فاطمه(س) در مقام شفاعت، مساوی نباشد، رتبه ای رفیع از آن مقام عظیم را داراست.

· و ایشان به عنوان یکی از اولیای برجسته خدا، در بارگاه بی همتای الهی می درخشد و شفاعت او مورد امضای الهی و عنایات خاص باری تعالی است.

· و بالأخره حضرت فاطمه معصومه(س) یکی از شفیعان فردای قیامت در روز جزاست.[6]

ولایت پذیری حضرت معصومه(س) و بیعت ایشان با امام رضا(ع)

· اینجا قم؛ مدفن و مأمن دختری از تبار زهرا(س) و چون او حامی ولایت و امامت و چونان زینب(س)، قافله سالاری شایسته است.

· اگر فریاد زینب(س) بنی امیه را رسوا کرد، فریاد فاطمه معصومه(س) بنی عباس را.

· و به راستی حرکت سیاسی ـ الهی حضرت از مدینه به سوی مرو حرکتی بود علیه طاغوت دوران و ندایی بود به «هل من ناصر ینصرنی» برادر و مولایش امام رضا(ع)... .

· هرچند به دیدار برادر و امام زمانش نائل نشد، ولی ابلاغ پیام کرد.

· او با حرکت از مدینه به همراه عده ای از خاندان پیامبر و ارادتمندان اهل بیت(ع) ثابت کرد که در همه اعصار قدرت های مادی و طاغوتی در برابر پرورش یافتگان اسلام ناب کوچکند!

· این حرکت الهی ـ سیاسی گرچه ناتمام ماند و دخت آفتاب در این هجرت الهی به سوی حق شتافت و با مرگ شهادت گونه اش همه را سوگوار ساخت، اما دیری نپایید ثمرات ارزشمند و مبارک این سفر مبارک در شهر مقدس قم که «آشیانه آل محمد» است، پدیدار گشت.

· و از کوثر بی کران عترت، چشمه های جوشان علوم و معارف اسلامی جوشیدن گرفت.

· مگر نه این است که حضرت صادق(ع) قم را حرم مطهر اهل بیت(ع) معرفی کرده است...[7]

· و این گونه شد که قم، مرکز ثقل و محور جغرافیایی جهان اسلام گردید![8]

 

وفات حضرت معصومه


نظر

آخرین ذکر شهید در لحظه شهادت

یادی از شهید عباس کمال پور


 در مأموریت آخر که برای زدن خاکریز رفته بود، آتش پر حجمی بر روی منطقه می‌ریختند، مثل همیشه او زودتر از دیگران داوطلب می شود و به اتفاق یکی از رفقا وارد دشت می‌شوند و مشغول خاکریز زدن. ناگهان گلوله‌ی مستقیم تانک به لودر آن‌ها اصابت می‌کند و... .


آخرین ذکر شهید در لحظه شهادت

از او خیلی تعریف می‌کردند. آدم پر دل و جرأتی بود. باورش مشکل بود، پیکر نحیف و لاغر اندام او با اقدامات شجاعانه و متهورانه‌ای که تعریف می‌کردند، قابل جمع نبود، اما آنان که با او مدت‌ها محشور بودند او را بر آن صفات یافته بودند. دانه‌های تسبیح را دور از تیررس نگاه یکی بعد از دیگری روی هم انداخته، ذکر را می‌افزود. می‌گفتند همیشه در حال ذکر است، سبقت در سلام، گوشه‌ای از اخلاق خوب او بود.

نقل کرده‌اند وقتی در حال خاکریز زدن بوده، از داخل سنگرها به سوی او تیراندازی می‌شود به دلیل شرایط حساس منطقه امکان این نبوده که به عقب برگردد و یا حداقل برای خود درنگ را جایز نمی‌دانسته است. از طرف دیگر بارش تیر مانع انجام کار می‌شده، در همان حال بدون تأمل و بیم از خطر گلوله بیل لودر را پر از خاک می‌کند و به سوی سنگری که آتش افروزی می‌کند حرکت می‌کند و بدین وسیله آتش خصم خاموش می‌شود و عملیات خاکریز زدن ادامه می‌یابد. قبل از شهادت چند روزی بود که بی قراری می‌کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود، زیر لب ذکر یا علی(ع) زمزمه می‌کرد. از او پرسیدم پاسخی نداد، اصرار کردم چون خیلی با هم صمیمی بودیم و مرا صاحب سر خود می‌دانست برایم تعریف کرد با این شرط که تا زنده است برای کسی تعریف نکنم!

 قبل از شهادت چند روزی بود که بی قراری می‌کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود، زیر لب ذکر یا علی زمزمه می‌کرد. از او پرسیدم پاسخی نداد اصرار کردم چون خیلی با هم صمیمی بودیم و مرا صاحب سر خود می‌دانست برایم تعریف کرد با این شرط که تا زنده است برای کسی تعریف نکنم!

گفت: خوابیده بودم در عالم رویا احساس کردم سینه‌ام سنگین شده مثل اینکه سنگینی کوهی بر سینه‌ام فشار می‌آورد آن گونه که نفس‌هایم به شماره افتاده بود. نمی‌توانستم فریاد بکشم و از کسی کمک بخواهم. احساس کردم لحظات آخر عمرم است، ناگهان ندای هاتفی را شنیدم که می‌گفت: ذکر یا علی (ع)، ذکر یا فاطمه (س) را بگو، وقتی ذکر یا علی را گفتم احساس کردم که می‌توانم نفس بکشم سینه‌ام سبک شده و به حالت عادی بازگشته‌ام. از آن روز به ذکر یا علی (ع) مداومت نمودم، می‌گفت و اشک می‌ریخت و من برای این همه شیدایی و دلدادگی غبطه می‌خورد.

 

قبل از شهادت چند روزی بود که بی قراری می‌کرد، اشک در چشمانش حلقه زده بود، زیر لب ذکر یا علی زمزمه می‌کرد. از او پرسیدم پاسخی نداد اصرار کردم چون خیلی با هم صمیمی بودیم و مرا صاحب سر خود می‌دانست برایم تعریف کرد با این شرط که تا زنده است برای کسی تعریف نکنم!

 

گفت: خوابیده بودم در عالم رویا احساس کردم سینه‌ام سنگین شده مثل اینکه سنگینی کوهی بر سینه‌ام فشار می‌آورد آن گونه که نفس‌هایم به شماره افتاده بود. نمی‌توانستم فریاد بکشم و از کسی کمک بخواهم. احساس کردم لحظات آخر عمرم است، ناگهان ندای هاتفی را شنیدم که می‌گفت: ذکر یا علی (ع)، ذکر یا فاطمه (س) را بگو، وقتی ذکر یا علی را گفتم احساس کردم که می‌توانم نفس بکشم سینه‌ام سبک شده و به حالت عادی بازگشته‌ام. از آن روز به ذکر یا علی (ع) مداومت نمودم، می‌گفت و اشک می‌ریخت و من برای این همه شیدایی و دلدادگی غبطه می‌خورد.

 

در مأموریت آخر که برای زدن خاکریز رفته بود، آتش پر حجمی بر روی منطقه می‌ریختند، مثل همیشه او زودتر از دیگران داوطلب می شود و به اتفاق یکی از رفقا وارد دشت می‌شوند و مشغول خاکریز زدن.

 

ناگهان گلوله‌ی مستقیم تانک به لودر آن‌ها اصابت می‌کند، همراه و دوست او به پایین پرتاب می‌شود و لباس‌هایش آتش می‌گیرد عباس سراسیمه به پایین می‌پرد، رفیقش را در حال سوختن می‌بیند سریعاً پتو روی او می‌اندازد تا آتش را خاموش کند که گلوله‌ای دیگر در کنار آن دو روی زمین می‌خورد و ترکشی به قلب او اصابت می‌کند، وقتی به بالای سر او رسیده بودند به عنوان آخرین ذکرش، یا علی را، زمزمه می‌کرد.

 

شهید عباس کمال پور از فرماندهان لشکر مقدس امام حسین (ع) و کارمند بیمارستان شریعتی اصفهان در سال 1365 در عملیات کربلای 5 به فیض عظمای شهادت نائل آمد ...


نظر

آفتاب: خلفای عباسی برای اینکه امامان معصوم(ع) را تحت نظر بگیرند و بر فعالیت‌های فکری و سیاسی آنان احاطه داشته باشند، آنان را از مدینه منوره(که مرکز علم و دین بود) به بغداد و سامراء و خراسان (که پایتخت‌های دستگاه حاکمه بود) فرامی خواندند. به همین جهت امام حسن عسکری(ع) تقریباً تمام عمر را یا در زندان و یا در تبعید به سر برد. حضرت 2 ساله بود که به همراه پدرش به تبعیدگاه رفت و مدت 20 سال همراه با آن حضرت در تبعید بود. به همین دلیل اصحاب نمی‌توانستند خدمت ایشان برسند اما امام حسن عسکری(ع) با ایجاد تشکیلات سری، پیروان خود را سازماندهی کرد.

ایجاد شبکه ارتباطی وکالت برای ارتباط با شیعیان

فشار حکومت غاصب عباسی بر شیعیان به ویژه بر رهبر آنان امام حسن عسکری(ع) به قدری در این دوره شدت گرفته بود که امام را ناگزیر کردند هر هفته در دربار حاضر شود. یکی از شیعیان نقل می‌کند در یکی از روزهایی که قرار بود امام(ع) به دارالخلافه برود. ما در نقطه‌ای به انتظار دیدار وی جمع شدیم، در این حال توقیعی از طرف آن حضرت بدین مضمون به ما رسید: «کسی بر من سلام و حتی اشاره هم به طرف من نکند، زیرا که در امان نیستید». این روایت به خوبی نشان می‌دهد که امام(ع) و شیعیان تا چه حد تحت نظر و کنترل دستگاه خلافت بوده‌اند، و امام(ع) نیز با رعایت تقیه جان خویش و شیعیان را حفظ می‌کرده است.

خلفای عباسی به همین کنترل شدید بسنده نکرده بلکه امام را بازداشت کردند و در محله­«عسکر»­سامراء که یک منطقه نظامی بود، در تبعید نگهداشتند، به همین جهت حضرت به « عسکری» معروف شدند. اما با وجود همه این تدابیر شدید امنیتی که حکومت عباسی ترتیب داده بود از آنجا که امر الهی قطعا تحقق می یابد، امام حسن عسکری(ع) با ایجاد شبکه وکالت، ارتباط خود را با شیعیان حفظ کرده و در عین حال آنان را برای دوران غیبت فرزند گرامی اش حضرت مهدی موعود(عج) آماده کرد.

در زمان امام حسن عسکری(ع) شیعیان در مناطق مختلف و شهرهای متعددی زندگی می کردند و این گستردگی و پراکندگی مراکز تجمع شیعیان، مستلزم وجود سازمان ارتباطی منظمی بود تا پیوند شیعیان را با حوزه امامت از یک سو، و ارتباط آنان را با همدیگر از سوی دیگر برقرار سازد. این نیاز از زمان امام نهم حضرت امام جواد(ع) احساس می‌شد و به همین جهت شبکه ارتباطی وکالت و نصب نمایندگان در مناطق گوناگون، به منظور برقراری چنین سیستمی مورد اجرا گذاشته ‌شد که تا زمان امام عسکری(ع) نیز ادامه پیدا کرد.

امام حسن عسکری(ع) نمایندگانی از میان چهره‌های شاخص و شخصیت‌های برجسته شیعیان برگزید و در مناطق متعدد منصوب کرد و از این طریق با پیروان خویش در ارتباط بود. امام از طریق اعزام پیک‌ها نیز با شیعیان و پیروان خود ارتباط برقرار می‌ساخت و از این راه مشکلات آنان را برطرف می‌کرد. به عنوان نمونه می‌توان از فعالیت‌های «ابوالأریان» یکی از نزدیکترین یاران امام یاد کرد، او نامه‌ها و پیام‌های امام را به پیروان آن حضرت می‌رساند، و متقابلاً نامه‌ها، سؤال‌ها، مشکلات و وجوه ارسالی شیعیان را در سامراء به محضر امام می‌رساند.

مبارزه امام حسن عسکری(ع) علیه فرقه های مختلف انحرافی

در دوران امام یازدهم، یعنی نیمه اول قرن سوم هجری، فرقه‌ها و مذاهب مختلفی در درون جامعه اسلامی شکل گرفته بود. عالمان این مذاهب درصدد گسترش عقاید باطل و انحرافی خویش بودند. امام حسن عسکری(ع) علاوه بر مبارزات سیاسی که عمدتاً به صورت پنهان و در قالب سیستم پنهانی وکالت دنبال می‌شد، با این فرقه‌های منحرف نیز برخورد داشت، انحرافات آنها را بیان می‌کرد و شیعیان را از افتادن در دام آنان نجات می‌داد. از جمله این فرقه‌های انحرافی غالیان، صوفیان، مفوضه، واقفیه، معتزله، ثنویه و جاعلان حدیث بودند.

از سال 240 و بعد از دوره معتصم عباسی یک جریان ضد معتزله و ضد عقلانیت پدید آمد که از متوکل عباسی شروع شد. متوکل عباسی قشری‌ترین خلیفه بنی عباس بود و از نظر تفکری، نهضت «احمد حنبل» که حدیث گرا بود را تأیید می‌کرد. متوکل با اینکه خود فردی فاسق بود خیلی ظاهرگرا بود و علیه عقلانیت معتزله که در زمان مأمون و معتصم حاکم بود اقداماتی کرد که نتیجه آن ظاهرگرایی، یکی ظهور مذهب «حنبلیه»، و بعدها در قرن چهارم نیز باعث ظهور «اشاعره» شد که حدیث گرا و قائل به جبر بودند.

بر خلاف معتزله و شیعه که عقلانی بودند و نسبت به حکومت وقت معترض بودند اشاعره چنین نبودند و حکومت وقت را مورد پذیرش قرار می‌دادند. بر این اساس بود که در زمان متوکل عباسی هم رهبران معتزله زندانی بودند و هم رهبران شیعه. این عوامل سبب شد تا شرایط خفقان اجتماعی پدید بیاید. نتیجه این شرایط اجتماعی نوعی مخفی گرایی بود که امامان شیعه از جمله امام حسن عسکری(ع) اعمال می‌کردند.

امام حسن عسکری بیش از 28 سال عمر نکرد ولی در مدت 6 سال امامت و ریاست روحانی اسلامی آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام می رسیدند بر جای گذاشت .

 

 

سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)

میلاد یازدهمین امام، و سیزدهمین کشتی نجات آقا امام حسن عسکرى (ع) بر شما مبارک باد.


میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی، بر رهروان صدیقش مبارک باد!

دست بیفشانید و عود بسوزانید که یازدهمین مسافر بهار، از راه می رسد؛ قدم هایش را شکوفه باران کنید!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

آمدی تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردان ها شود.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

آمدی تا شب های بی ستاره را در ماه غرق کنی و دست های تنها مانده را بگیری و تا خدا بالا بکشی.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود،
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.


امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» به اسم اعظم خدا، از سیاهى چشم به سفیدىاش نزدیکتر است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خنده بیجا از نادانى است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
کینه توز ، ناآرامترینِ مردمان است.

امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
مؤمن براى مؤمن ،برکت و بر کافر، اتمام حجّت است.

 


شناخت مختصرى از زندگانى امام عسکرى (ع)
 

نام: حسن بن علی.

کنیه: ابومحمد.

القاب: عسکرى، زکى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسکرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نیز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سیزدهم و امام یازدهم شیعیان.

تاریخ ولادت: هشتم ربیع الثانى سال 232هجرى.

همچنین چهارم و دهم ربیع الثانى نیز نقل شده است. در مورد سال تولد ایشان نیز برخى گفته‏اند که 231 هجرى بوده است.

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُدیث، که او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سلیل و برخى دیگر، سوسن نقل کرده‏اند. این بانوى پاکیزه، که در عصر خویش از بهترین زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذریه پیامبر اکرم(ص) است، در ولایت خویش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سلیل، دور از هر آفت، پلیدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزدیک به شش سال.

تاریخ و سبب شهادت: هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (یا 29) سالگى، به وسیله زهرى که معتمد عباسى به آن حضرت خورانید.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمین عراق‏کنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صیقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسکرى(ع) هستند. امام عسکرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بیگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بیت(ع) و مزدوران خلیفه‏آسیبى به وى نرسد. 

اصحاب و یاران:

1. احمد بن اسحاق اشعرى.
2. احمد بن محمد بن مطهر.
3. اسماعیل بن على نوبختى.
4. محمد بن صالح همدانى.
5. عثمان بن سعید عمروى.
6. محمد بن عثمان عمروى.
7. حفص بن عمرو عمروى.
8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.
9. احمد بن ابراهیم بن اسماعیل.
10. احمد بن ادریس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و یاران امام حسن عسکرى(ع) بیش از صد نفر ذکر شده است. 

خلفاى معاصر حضرت

امام عسکرى - علیه السلام - در مدت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفاى عباسى که هر یک از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود، این سه تن عبارتند از:

1 - المعتزّ بالله (252 - 255)

2 - المهتدى الله(255 - 256)

3 - المعتمد بالله(256 - 279)

خلفاى عباسى که روز نخست به نام طرفدارى از علویان و به عنوان گرفتن انتقام آنان از بنى امیه قیام کردند، آنچه را که قبلاً به مردم وعده داده بودند، نادیده گرفته و مانند خلفاى بنى امیه و بلکه بدتر از آنان ستمگرى و خود کامگى را آغاز کردند.

براى ارائه کارنامه سیاه خلفاى عباسى که با امام عسکرى - علیه السلام - معاصر بودند، ذیلاً به حوادث دوران حکومت‏و چگونگى زمامدارى آنان را به صورت فشرده اشاره مى‏کنیم:

 

1 - معتزّ

وى فرزند متوکل عباسى است که پس از برکنارى مستعین در سال 252 زمام امور را به دست گرفت و راه پیشینیان را تعقیب کرد.

پس از قتل متوکل، ترکان بر امور کشور مسلط شدند و به جاى اینکه خلیفه فرمانده آنان باشد، خلیفه را به زیر فرمان خود در آوردند، به گونه‏اى که اگر خلیفه به خواسته‏هاى آنان تن نمى‏داد، نقشه برکنارى یا قتل او را مى‏کشیدند. داستانى که ذیلاً یادآور مى‏شویم گواه این معنا است:

روزى «معتز» گروهى از همفکران و محرمان اسرار خود را در مجلسى گرد آورد سپس ستاره‏شناسى را احضار کردند تا مدت خلافت وى را تعیین کند. در این موقع ظریفى که در مجلس بود، گفت: من بیش از ستاره شناس، از مدت خلافت و عمر او آگاهم. آنگاه نظریه خود رإ؛ ّّل چنین بیان کرد: تا روزى که ترکان هوادار خلیفه هستند و دوام حکومت او را بخواهند، او بر مسند خلافت مستقر خواهد بود و روزى که مورد خشم آنان قرار گیرد و علاقه آنان از او قطع شود، آن روز پایان حکومت او خواهد بود!(8)

 

قتل معتزّ

بر اثر نفوذ و تسلط ترکان در دربار خلافت، وضع به گونه‏اى بود که خلیفه یک مقام تشریفاتى بیش نبود ورتق وفتق امور عملاً در دست ترکان قرار داشت.

روزى گروهى از ترکان وارد قصر معتز شدند و او را کشان کشان به اتاقى بردند، آنگاه او را با چوب و چماق کتک زده و پیراهنش را سوزاندند و او را در حیاط قصر زیر آفتاب نگه داشتند. آفتاب آن روز به قدرى گرم بود که زمین مانند تنور داغ بود و هیچ کس نمى‏توانست دو پاى خود را بر روز زمین بگذارد و ناچار بود به اصطلاح پا بپا شود. در این موقع ترکان او را از مقام خلافت خلع کردند و گروهى را بر این خلع گوه گرفتند. سپس به منظور قتل خلیفه معزول تصمیم گرفتند او را به یک نفر بسپارند تا در اثر گرسنگى و تشنگى و شکنجه‏هاى فراوان به زندگى او خاتمه دهد. بدین گونه خلیفه را در حالى که نیمه جانى در بدن داشت، در سردابى جا دادند و درب سرداب را با خشت و گچ مسدود کردند و معتز به همان حالت زنده به گور شد!(9)

 

2- مهتدى

«مهتدى»، دومین خلیفه معاصر امام یازدهم، و چهاردهمین خلیفه عباسى بود که پس از قتل برادرش «معتز» در سال 255 ه" بر مسند خلافت تکیه زد.

مهتدى نیز بسان برادر، استقلالى در کارها نداشت و پیوسته بازیچه دست ترکان دربار عباسى بود. مهتدى، در قیاس با دیگر خلفاى عباسى، فردى معتدل بود، و از نظر اخلاق و رفتار بى شباهت به «عمر بن عبدالعزیز» در میان خلفاى بنى امیه نبود. او گاهى مى‏گفت: در میان خلفاى اموى حداقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت، براى ما بسیار شرم آور است که در میان خلفاى عباسى کسى شبیه و مانند او نباشد؛ ازینرو او نیز همچون عمر بن عبدالعزیز تا حدودى به شکایات مردم رسیدگى مى‏کرد و در غذا و لباس و امور اقتصادى میانه روى را رعایت مى‏نمود. او پس از رسیدن به خلافت، دربار را از مظاهر تشریفات و اشرافیگرى پاکسازى و بساط میگسارى را جمع کرد. مورخان در این زمینه داد سخن داده او را به این مناسبت ستوده‏اند (10).

البته به نظر مى‏رسد که انگیزه مهتدى در این حرکت، ملاحظات اجتماعى و سیاسى بوده است. او این معنا را درک مى‏کرد که در جامعه اسلامى افرادى به مراتب از او بهتر و آگاهتر و شایسته‏تر وجود دارند و با وجود چنین شخصیتهایى او باید زمام کار مسلمانان را به آنان بسپارد و خود از صحنه سیاست و زمامدارى کنار برود و با این ژستها مى‏خواست پایگاه مردمى پیدا کند، وگرنه شخصى که به قول برخى از مورخان، روزها روزه مى‏گرفت و با نان و سرکه و نمک افطار مى‏کرد (11)، باید آنچنان هوسهاى نفسانى خویش را سرکوب کرده باشد که خلافت را به چیزى نخرد، در صورتى که مى‏بینیم او تا آخرین لحظه عمر و تا روزى که مانندبرادر خود معتز کشته شد، بر مسند خلافت تکیه زده بود. تاریخ از این زمامداران زیاد دیده و بسیار بعید است که این نوع کارها انگیزه الهى داشته باشد. روشنترین گواه بر دنیاطلبى و طغیانگرى مهتدى این است که وى امام عسکرى را به زندان فرستاد و در دوران حکومت او تا شبى که کشته شد امام در زندان به سر مى‏برد و حتى تصمیم داشت امام را به قتل برساند. (12)

 

3 - معتمد

سومین خلیفه معاصر امام عسکرى - علیه السلام - معتمد عباسى است. چهار سال از دوران امامت حضرت عسکرى - علیه السلام - در دوران حکومت او سپرى شده است.

معتمد در سال 229 متولد شد و در سال 256 به وسیله ترکان به خلافت رسید و در سال 279 در گذشت.

اگر مورخان درباره مهتدى (پسر عموى معتمد) (13) مطالبى تمجیدآمیز نوشته و تا حدى او را ستوده‏اند، در مقابل، در بیان فساد اخلاق معتمد داد سخن داده‏اند و اتفاق نظر دارند که او شیفته عیاشى و خوشگذرانى بود و آنچه براى او مطرح نبود کار و گرفتاریهاى مردم بود. از این جهت مردم نیز از او روى گردان بودند و چشم امید به برادر او «موفق» (طلحه) دوخته بودند زیرا به علت آنکه او بشدت در فساد اخلاق و شهوات غوطه ور شده بود(14)، برادرش «موفق» زمام امور را به دست گرفته بود.

مورخان در باب اقتدار «موفق» در عصر معتمد مى‏نویسند: گرچه زمام خلافت بظاهر در دست «معتمد» بود، اما در واقع گرداننده خلافت «موفق» بود و براى معتمد از خلافت نامى بیش نبود. (15)

 

اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر امام عسکرى (ع)

چنانکه دیدیم، خلفاى عباسى از هر گونه اِعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمى‏کردند و این فشارها در عصر امام جواد و امام هادى و امام عسکرى در سامّرأ به اوج خود رسید. شدّت این فشارها به قدرى بود که سه پیشواى بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامّرأ) مى‏زیستند، با عمر کوتاهى جام شهادت نوشیدند: امام جواد در سن 25 سالگى، امام هادى در سن 41 سالگى و امام عسکرى در سن 28 سالگى که جمعاً 92 سال مى‏شود؛ و این حاکى از شدّت فشارها و صدمات رسیده بر آنها مى‏باشد. ولى در این میان، فشارها و محدودیتهاى زمان امام حسن عسکرى، به دو علّت، از دو پیشواى دیگر بیشتر بود:

1 - در زمان امام عسکرى - علیه السلام - شیعه به صورت یک قدرت عظیم در عراق درآمده بود و همه مردم مى‏دانستند که این گروه به خلفاى وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونى نمى‏داند، بلکه معتقد است امامت الهى در فرزندان على - علیه السلام - باقى است، و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکرى - علیه السلام - بود. گواه قدرت شیعیان، اعتراف «عبید اùََ»، وزیر «معتمد» عباسى، به این موضوع است. توضیح اینکه پس از شهادت حضرت عسکرى، برادرش جعفر «کذّاب» نزد عبید الله رفت و گفت: منصب برادرم را به واگذار، من در برابر آن سالیانه بیست هزار دینار به تو مى‏دهم. وزیر به او پرخاش کرد و گفت: احمق! خلیفه آن قدر به روى کسانى که پدر و برادر تو را امام مى‏دانند، شمشیر کشید تا بلکه بتواند آنان را از این عقیده برگرداند، ولى نتوانست، و با تمام کوششهایى که کرد توفیقى به دست نیاورد، اینک اگر تو در نظر شیعیان امام باشى نیازى به خلیفه و غیر خلیفه ندارى واگر در نظر آنان چنین مقامى نداشته باشى، کوشش ما، در این راه کوچکترین فایده‏اى نخواهد داشت. (16)

2 - خاندان عباسى و پیروان آنان، طبق روایات و اخبار متواتر، مى‏دانستند مهدى موعود که تار و مار کننده کلیه حکومتهاى خود کامه است، از نسل حضرت عسکرى - علیه السلام - خواهد بود، به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگى او بودند تا بلکه بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند (همچون تلاش بیهوده فرعونیان براى نابودى موسى!) چنانکه در جریان شهادت امام توضیح خواهیم داد.

به دلائل یاد شده در بالا، فشار و اختناق در مورد پیشواى یازدهم فوق العاده شدید بود و از هر طرف او را تحت کنترل و نظارت داشتند. حکومت عباسى به قدرى از نفوذ و موقعیت مهم اجتماعى امام نگران بود که امام را ناگزیر کرده بود هر هفته روزهاى دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.(17)(18)

دربار عباسى به قدرى وحشت داشت که به این مقدار کفایت نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زندانى کرد (19) و حتى به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت داده و در راه او را به قتل برساند، ولى پس از سه روز، ترکان، خودِ او را به هلاکت رساندند(20)/

پس از او «مهتدى» نیز امام را بازداشت و زندانى کرد و تصمیم به قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضدّ او شوریدند و وى را به قتل رساندند (21).

 

تدابیر امنیتى امام عسکرى (ع)

علاوه بر آنچه گفتیم، اسناد و شواهد دیگرى در دست است که از یک سو عمق شیطنت و وسعت نقشه‏هاى خائنانه دربار عباسى در مورد امام و یارانش را نشان مى‏دهد، و از سوى دیگر هشیارى و تدابیر امنیتى امام را بخوبى جلوه گر مى‏سازد که از آن جمله چند مورد یاد شده در زیر را مى‏تون نام برد:

1 - «ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى» (22) مى‏گوید: ما چند نفر در زندان بودیم که «امام عسکرى» و برادرش «جعفر» را وارد زندان کردند. براى عرض ادب و خدمت، به سوى حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردى «جمحى» (خ ل: عجمى) بود و ادعا مى‏کرد که از علویان است. امام متوجه حضور وى شد و گفت: اگر در جمع شما فردى که از شما نیست نمى‏بود، مى‏گفتم کى آزاد مى‏شوید. آنگاه به مرد «جمحى» اشاره کرد که بیرون رود، و او بیرون رفت. سپس فرمود: این مرد از شما نیست، از او بر حذر باشید، او گزارشى از آنچه گفته‏اید براى خلیفه تهیه کرده که هم اکنون در میان لباسهاى اوست. یکى از حاضران او تفتیش کرد و گزارش را که در لاى لباس پنهان کرده بود، کشف کرد، مطالب مهم و خطرناکى درباره ما نوشته بود.(23)

این حادثه نشان مى‏دهد که حتى در زندان هم براى کنترل امام و شیعیان، مأمور مخفى گماشته بودند.

2 - یکى از یاران امام بنام «احمد بن اسحاق» مى‏گوید: به حضور امام رسیدم و از او درخواست کردم که چیزى بنویسد و من خط او ببینم تا اگر نامه‏اى از او رسید، خطش را بشناسم (و دشمن نتواند بنام امام نامه جعل کند) امام فرمود: خط من، گاهى با قلم باریک و گاهى با قلم پهن است، اگر چنین تفاوتى مشاهده کردى نگران نباش...(24)

3 - یکى از یاران امام مى‏گوید: ما گروهى بودیم که وارد سامرّأ شدیم و مترصد روزى بودیم که امام از منزل خارج شود تا بتوانیم او را در کوچه و خیابان ببینیم. در این هنگام نامه‏اى به این مضمون از طرف امام به ما رسید: هیچ کدام بر من سلام نکنید، هیچ کس از شما به سوى من اشاره نکند، زیرا براى شما خطر جانى دارد! (25)

4 - «عبدالعزیز بلخى» مى‏گوید: روزى در خیابان منتهى به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکرى را دیدم که به سوى دروازه شهر حرکت مى‏کرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولى با خود گفتم در این صورت مرا مى‏کشند! امام وقتى به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بسرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهاى او زدم. فرمود: مواظب باش، اگر فاش کنى، هلاک مى‏شوى! شب آن روز به حضور امام رسیدم. فرمود: باید رازدارى کنید وگرنه کشته مى‏شوید، خود را به خطر نیندازید. (26)

5 - در زمان امام عسکرى - علیه السلام - شخصى از علویان به عزم کسب و کار از سامرّأ بیرون آمده و به سوى بلاد جبل (قسمتهاى کوهستانى غرب ایران تا همدان و قزوین) رفت. شخصى از دوستداران امام از مردم «حلوان» (پل ذهاب) به او برخورد کرد و پرسید:

- از کجا آمده‏اى؟

- از سامرّأ.

- آیا فلان محله و فلان کوچه را مى‏شناسى؟

- آرى.

- از حسن بن على خبرى دارى؟

- نه.

- براى چه به جبل آمده‏اى؟

- براى کسب و کار.

- من پنجاه دینار دارم، آن را بگیر و با هم به سامرّأ برویم و مرا به خانه حسن بن على (عسکرى) برسان. علوى پذیرفت و او را به خانه امام برد...(27)

این ماجرا بخوبى نشان مى‏دهد که به واسطه کنترل بسیار شدید حکومت، دسترسى به امام تا چه حدّ دشوار بوده است.

ولادت

 

 

ولادت امام حسن عسکری