سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوه بندگی

نظر

روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام

 

 سید جواد حسینى

 

فضائل امام حسن علیه السلام

1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

2- عبادت و خوف از خدا

3- علم الهى

4- شجاعت و شهامت

5- معاشرت و اخلاق

6- سخاوت و فریادرسى از محرومان

پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترک على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود. (1) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادى ‏کنان مى‏آمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریک مى‏گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (2)

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3)؛ بنام خدا، [این] عقیقه‏اى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»

سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سکه‏ دار انفاق نمود. (4) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .

حسن بن على، هفت ‏سال در دوران جدش زندگى کرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت .

به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم که گوشه‏هایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان کنیم .

فضائل امام حسن علیه السلام

سیوطى در تاریخ خود مى‏نویسد: «کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»

البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»

در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى‏شمریم .

1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

از راه‏هاى شناخت عظمت و برترى یک انسان این است که محبوب انسان‏هاى برتر و با فضیلت ‏باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. بخارى از ابى بکر نقل مى‏کند که گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اکرم صلى الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏کرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر که حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنى کند با من دشمنى کرده است.»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان که دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛  آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

2- عبادت و خوف از خدا

بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد .

اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى‏کرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12)؛ « بنده‏اى از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم که محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (13)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»

راستى بندگى چه اکسیرى است که در دسترس همگان قرار دارد، ولى اکثر مردم از آن بى‏خبر و نسبت ‏به آن بى‏توجه‏اند . در حالى که تمام عزت‏ها، سربلندى‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .

امام مجتبى علیه السلام مى‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله (14)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو کن.»

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.

در ذیل به نمونه‏هایى در این زمینه اشاره مى‏شود:

الف) هنگام وضو

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى‏لرزید، و چهره‏اش زرد مى‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله (15)؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مى‏ایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»

ب) هنگام ورود به مسجد

وقتى که در آستانه مسجد قرار مى‏گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى‏کرد و عرضه مى‏داشت: «الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسى‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم (16)؛ خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه‏ کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده.»

ج) در وقت نماز و در هر حال

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج ‏حج ماشیا و ربما مشى حافیا و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممر على الصراط بکى و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقة یغشى علیه منها و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة (17)؛ امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏ به جا مى‏آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى‏کرد گریه مى‏کرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى‏کرد، گریه مى‏کرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مى‏کرد، صداى حضرت بلند مى‏شد، تا آنجا که غش مى‏کرد [ و بیهوش مى‏افتاد]، و هر گاه براى نماز مى‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى‏کرد، مانند مار گزیده مى‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى‏کرد.

د) بعد از نماز

در حالات آن حضرت نوشته‏اند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس (18)؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مى‏شد، [باز هم بر سجاده خویش مى‏نشست و عبادت خدا مى‏کرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمى‏گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مى‏کرد.»

ه) هنگام خواندن قرآن

در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مى‏رسید، مى‏گفت: «لبیک اللهم لبیک (19)؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»

و) هنگام مرگ و شهادت

آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مى‏ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، ... و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏اش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى‏کنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة (20)؛ به خاطر دو چیز مى‏گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان .»

 

پیامک هایی ویژه ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 پیامک هایی ویژه ولادت امام حسن مجتبی(ع)

تا خدا هست و خدایی می کند مجتبی مشکل گشایی می کند.

.................

مهمانی حق چه با صفا شد،

میلاد امام مجتبی شد

این عید برعاشقان مبارک

.................

سلام بر لحظه هایی که تو را آوردند و سلام بر لب های رسول الله که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانه ات را از دست جبرییل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد و سلام بر تو، شباهت بی شائبه محمدی.

.................

شد عید حسن که اشرف اعیاد است

ذکر صلوات بهترین اوراد است

شادند اگر جمله محبان، نه عجب

زیرا که دل آل محمد شاد است

.................

آیینه حق نمای ایزد آمد

روشنگر بزم حی سرمد آمد

در عرش برین فرشتگان می گویند

میلاد حسن، سبط محمد آمد

.................

امام حسن(ع): همانا محبت و دوستی با ما اهل بیت(ع) سبب ریزش گناهان از نامه اعمال می شود، همانطوریکه وزش باد، برگ درختان را می ریزد.

.................

امام حسن(ع): بهترین نیکویی، اخلاق نیکو است. میلادش مبارک

.................

نوری ز حریم مرتضی آمده است

با حلم و وقار مصطفی آمده است

فرمان اجابت دعا در این ماه

از یمن قدوم مجتبی آمده است

.................

میلاد اولین نواده نبوت و نخستین زاده امامت مبارک

.................

روزه داران به رهش جان و دل ایثار کنید

امشب از جام تولای وی افطار کنید

میلاد کریم اهل بیت مبارک

.................

بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را

با بوسه از لب پسر افطار می کند

........................

 

 

لبخندهای امام حسن سلام الله علیه
چطوری

امام حسن علیهم السلام دوست بذله گو و شوخ طبعی داشت که گهگاه خدمت آن حضرت می رسید و با سخنان خود مایه شادی آن بزرگوار را فراهم می ساخت. مدتی بود که او به امام سر نمی زد تا آنکه که یک روز نزد حضرت آمد. امام علیه السلام فرمود: «چطوری؟» مرد پاسخ داد: «نه چنانم که خدا دوست می دارد، نه چنانم که شیطان دوست می دارد و نه چنانم که خودم دوست می دارم.»

امام حسن علیه السلام از این حرف خنده اش گرفت و با تعجب پرسید: «چرا؟» مرد عرض کرد: «زیرا خدا دوست دارد که از او اطاعت کنم و نافرمانی اش نکنم که چنین نیست. شیطان هم دوست دارد که مدام نافرمانی خدا کنم و اصلاً اطاعت نکنم که چنین نیز نیستم (و گاهی حرف خدارا گوش می دهم.) خودم هم دوست دارم که هرگز نمیرم، چنین نیز نیستم (و روزی باید بمیرم)».

همان جا مردی برخاست و از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر رسول خدا! چرا ما از مرگ بدمان می آید و آن را دوست نمی داریم؟» حضرت فرمود: «شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کرده اید و برای همین، رفتن از جای آباد به جای خراب را خوش نمی دارید.» (1)

 

 

کریم اهل بیت

مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی علیه السلام و فرزندانش در دل داشت. یک روز که امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن علیه السلام نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشوندت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری ونزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»

مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه درگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».

آنگاه دعوت امام علیه السلام را پذیرفت و تا وقت رفتنش مهمان آن حضرت بود.(2)

 

پسر فاطمه!

یکی از شرایط صلح امام حسن علیه السلام با معاویه آن بود که معاویه نباید یاران و اصحاب امام را مورد آزار و اذیت قرار دهد. اما بر خلاف این شرط، «زیاد»، مأمور سنگدل معاویه، خانه «سعید بن سرح»، از اصحاب امام حسن علیه السلام را ویران کرد، خانواده اش را به اسارت گرفت و دارائی او را به غارت برد.

«سعید بن سرح» از دست «زیاد» فرار کرد و به امام حسن پناه آورد. آن حضرت نامه ای به «زیاد» نوشت و برای نجات جان سعید مطالبی را به وی گوشزد کرد. او نیز به نامه امام پاسخ داد و نامه خود را این گونه آغاز کرد: «از زیاد پسر ابوسفیان به حسن پسر فاطمه».

در میان عرب چنین مرسوم بود که افراد را به پدرشان نسبت می دادند مثلاً می گفتند: حسن پسر علی. اگر کسی را به مادرش نسبت می دادند، این کار نوعی توهین به حساب می آمد و کنایه از نامعلومی پدر وی بود. «زیاد» هم برای اهانت به امام حسن علیه السلام در نامه خود حضرت را «پسر فاطمه» خطاب کرد. بعد هم چنین نوشت: «نامه تو به دستم رسید که در آن نام خودت را پیش از نام من نوشته بودی در حالی که تو از من تقاضا داری. ضمناً فرمانروا و حاکم منم و تو جزو رعیتی».

امام حسن علیه السلام که نامه را خواند، از غرور مضحک و رفتار جاهلانه زیاد لبخندی زد و نامه را برای معاویه فرستاد. معاویه هم نامه ای برای زیاد نوشت و به او دستور داد که کاری به کار سعید بن سرح نداشته باشد و برادر و زن و فرزند او را آزاد کند و اموالش را به وی بازگرداند و خانه ویران شده اش را نیز دوباره بسازد. در پایان نامه هم نوشت: «اما دیدم در نامه خود حسن را به مادرش نسبت داده بودی نه به پدرش. مادر او دختر رسول خداست. اگر عقلت می رسید، می فهمیدی که تو با این کار بیشتر مایه افتخار حسن را فراهم ساخته ای (زیرا او را به دختر پیامبر و در حقیقت به خود پیامبر منسوب کرده ای)».(3)

 

پی نوشت ها

1- بحارالانوار، ج 6، ص 129_ ج 44، صفحه 110

2- بحارالانوار، ج 43، ص 344

3- بحارالانوار، ج 44، ص 104

 منبع: کتاب لبخند ستاره ها اثر غلامرضا حیدری ابهری

ولادت کریم اهل بیت

ولادت امام حسن مجتبی(ع) گرامی باد

ولادت امام حسن مجتبی


نظر
یک کارشناس حوزه زنان با تأکید بر ارتباط تنگاتنگ رمضان و تربیت ملکه عفاف گفت: نه تنها زنان در این ماه بیشتر به حفظ حجاب مقید می شوند بلکه آمار جرم و جنایت و بزهکاری در ماه رمضان کاهش پیدا می کند و این نشان می دهد که ماه مبارک رمضان فضایی برای به کنترل در آوردن شهوات و خواسته های نفسانی بشر است.
مریم معین الاسلام مدرس حوزه و دانشگاه درباره رابطه عفاف با ماه رمضان به خبرنگار مهر گفت: ماه رمضان ماهی است که ملکه عفاف در انسان پرورش پیدا می کند و انسان مؤمن در ماه رمضان در شرایطی قرار می گیرد که خود به خود به این سمت می رود؛ چون عفت در معنای لغوی یعنی مبارزه با فزون خواهی نفس و شهوات و خود ماه رمضان یک برنامه تربیتی است تا انسان با فزون خواهی نفس و شهواتش مبارزه کند.
رئیس مؤسسه زنان منتظر افزود: اینکه ما در یک زمان خاصی غذا می خوریم و در یک زمان خاصی از خوردن و آشامیدن و برخی از کارهای متداول دوری می کنیم در واقع با شهوت خوردن، آشامیدن و ... مبارزه می کنیم، پرورش و تربیت ملکه عفاف در وجود انسان را به همراه دارد و هرچیزی که مرتبط با شهوت است تحت تربیت و کنترل قرار می گیرد و در اینجا انسان به این باور می رسد که می تواند با شهوات و فزون خواهی نفس مبارزه کند کما اینکه در ماه رمضان می تواند خوردن و آشامیدن و یا مسائل جنسی را تحت نظم و یا تحت یکسری مقرارت شرع بیاورد و نهایتا اگر عید فطر می گیریم شاید یکی از دلایل اش این باشد که توانستیم با فزون خواهی و بی حد و مرزی و بی کنترلی شهواتمان مبارزه کنیم. به کنترل در آوردن مسائل شهوانی که باعث رشد عفاف می شود در نهایت باعث شکوفایی فطرت انسانی می شود به همین دلیل جشن عید فطر می گیرم.

مریم معین الاسلام در مورد رابطه بین عفاف و حجاب نیز گفت: نفس زنان به گونه ای است که آنها را به سمت تبرج و خودنمایی می کشاند و اگر ما بتوانیم بر این خواسته نفسانی غلبه پیدا کنیم در آن صورت ملکه عفاف در ما پرورش پیدا کرده است. اگر بتوانیم عفاف را به دست آوریم یعنی بر فرزون خواهی های نفسانی و شهوانی خود غلبه پیدا کردیم و دارای حجاب شدیم چون در واقع حجاب یعنی کنترل تبرج خواهی زنان. حجاب یعنی اینکه زن باید یک حد و حدودی را برای در معرض دید قرار گرفتن در نظر داشته باشد و شرع چارچوبی را برای تبرج زنان مشخص کرده است و اگر ما بتوانیم این چارچوب را رعایت کنیم یعنی دارای عفاف شدیم و ملکه عفاف در ما رشد پیدا کرده و اصلا خود این ملکه ما را به سمت حجاب می کشاند لذا واژه عفاف و حجاب دو واژه در هم تنیده هستند و در واقع میوه عفاف و حیا حجاب است و نمی توانیم بگوییم کسی عفاف دارد اما حالا عیب ندارد حجاب نداشته باشد اصلا نشانه وجود عفاف در فرد وجود حجاب است و الا اگر حجاب نداشته باشد معلوم است که نتوانسته است بر این زیاده خواهی نفس تسلط داشته باشد و هنوز ملکه عفاف در او شکل نگرفته است. حجاب و عفاف هر دو همراه هم هستند و وجود حجاب نشانه عفاف است و عفاف خود عامل رعایت حجاب است

 

کاش در این رمضان لایق دیدار شویم. *** سحری با نظر لطف تو بیدارشویم

 

---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

به غضنفرمیگن پاشو سحره. میگه بزار بخوابم.خودم فردا بهش زنگ میزنم

 

---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

به حیف نون میگن تو که روزه نمی گیری،

چرا سحری می خوری؟ می گه نماز که نخونم،...

روزه که نگیرم... سحری هم نخورم؟ بابا مگه من کافرم؟

 

---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی...
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام...
دوباره صبح، ظهر، غروب شد نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج.

 

---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

آمد رمضان هست دعا را اثری
دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم
ای داور بخشنده بما کن نظری


---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت

کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت

آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز

باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت

 

---------------اس ام اس ماه رمضان-----------------

 

امام صادق-ع:

خواب روزه دار عبادت،

خاموشی او تسبیح،

عمل وی پذیرفته شده

و دعای او مستجاب است."

 

ماه رمضان
- رمضان و افزایش حسنات

 پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:

شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّه‏ُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَکَةِ؛

ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است که خداوند در آن حسنات را مى‏افزاید و گناهان را پاک مى‏کند و آن ماه برکت است.

بحار الانوار(ط-بیروت) ج93 ، ص340 - فضایل الاشهر الثلاثه ص95

2- روزه ماه شعبان

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

من صام ثلاثة ایام من اخر شعبان و وصلها بشهر رمضان کتب الله له صوم شهرین متتابعین؛

هر کس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به روزه ماه رمضان وصل کند خداوند ثواب روزه دو ماه پى در پى را برایش محسوب مى‏کند.

(وسائل الشیعه، ج7، ص 375، ح 22)

3- روزه خوارى

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛

هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مى شود

(وسائل الشیعه، ج 7 ص 181، ح 4 و 5 _ من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 73، ح 9)

4- رمضان ماه خدا

امام على (علیه السلام) فرمود:

شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى؛

رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.

(وسائل الشیعه، ج 7 ص 266، ح 23)

5- رمضان ماه رحمت

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

هو شهر اوله رحمة و اوسطه مغفرة و اخره عتق من النار؛

رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.

(بحار الانوار، ج 93، ص 342)

6- فضیلت ماه رمضان

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

ان ابواب السماء تفتح فى اول لیلة من شهر رمضان و لا تغلق الى اخر لیلة منه؛

درهاى آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده مى‏شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد.

(بحار الانوار، ج 93، ص 344)

7- اهمیت ماه رمضان

رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فرمود:

لو یعلم العبد ما فى رمضان لود ان یکون رمضان السنة؛

اگر بنده «خدا» مى‏دانست که در ماه رمضان چیست [چه برکتى وجود دارد] دوست مى‏داشت که تمام سال، رمضان باشد.

(بحار الانوار، ج 93، ص 346)

8- قرآن و ماه رمضان

امام رضا (علیه السلام) فرمود:

من قرا فى شهر رمضان ایة من کتاب الله کان کمن ختم القران فى غیره من الشهور؛

هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل اینست که درماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند.

(بحار الانوار ج 93، ص 346


 دست مقام معظم رهبری

امام خامنه ای


 


در اوایل رهبری آیت الله خامنه ای، آیت الله شهید سیدعباس موسوی (دبیرکل سابق حزب الله لبنان)برای دیدار با رهبری و عرض تسلیت به پسر امام، مرحوم حجت الاسلام احمدآقا خمینی به ایران می آیند و بعد با آسیداحمد آقا ملاقات میکند و به ایشان تسلیت میگویند و بعد یک روایت به ایشان میگوید که مضمونش این است که پیغمبر اسلام (س) به علی (ع) میفرمایند که در آخرالزمان یکی از فرزندان من که همنام پیامبر بنی اسرائیل است به حق قیام میکند و ظالم از کشورش بیرون میکند و حکومت تشکیل میدهد و بعد از او فرزند دیگر من از اهل خراسان که همنام علی است صاحب حکومت میشود و در دست راستش خللی وارد میشود و پرچم را به صاحب امر میدهد.

تا سید عباس این روایت را به آسیداحمدآقا گفت. آسیداحمدآقا گفت: حالا شما این را گفتید. منم یک چیز به شما بگویم که وقتی روز ششم تیر آقای خامنه ای ترور شد. به من گفتند که این خبر را به امام بدهید. من ترسیدم که خبر را بگویم بارای قلب امام مشکلی پیش بیاید لذا نگفتم. باز بعد از مدتی با ترس رفتم پیش امام. 

تا امام مرا دید فرمود: فکر میکنید که من خبر ندارم چه اتفاقی افتاده است.

بعد امام به من فرمود که دست راست آقای خامنه ای چی شد؟

منم گفتم که دست راست ایشان دیگر کار نمیکند و عصب دستشان از کار افتاده است

بعد از اینکه این حرف را زدم ناگهان دیدم امام رو به قبله ایستاد و سه بار فرمود: الحمدلله

من تعجب کردم که چرا امام این را گفت و اظهار ناراحتی یا چیزی نگفتند.

و من این ماجرا را نمیدانستم تا موقعی که حدیثی که شما گفتید خواندم و فهمیدم که منظور امام چی بود.

در ششم تیرماه سال 1360 مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی) در مسجد جامع ابوذر واقع در منطقه 17 منطقه دارالشهدای تهران مورد سوءقصد منافقین کوردل قرار گرفت . ار آنجایی تقدیر خداوندی برای سلامت و حفظ و نگهداری فردی شایسته رهبری بعد از امام راحل قرار گرفته بود ایشان از این سوءقصد به صحت و سلامتی گذر کردند.
ترور آیت الله خامنه ای در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران صورت گرفت اما این اولین مرتبه ای نبود که دشمنان قصد ترور ایشان را داشتند. محافظ ایشان چند نمونه از شیطنت های قبلی دشمن را این گونه روایت می کند: « به نظر من اینها قبل از آن تاریخ به ترور به عنوان یک راه حل فکر کرده بودند و از همین بابت هم بسیاری از عوامل و وابستگان به خود را به دستگاههای مهم نظام نفوذ داده بودند. در مورد آقا هم اینها قبل از اینکه به صورت رسمی از سوی نظام طرد شوند، به شکل مخفی و مرموز، به فکر ترورایشان بودند. مثلاً به دفعات پیش می آمد که در مسیر تردد ایشان به سوی نمازجمعه بمب می گذاشتند اما هر بار با لطف الهی و به شکلی غیرمنتظره توطئه آنها بی اثر می شد.

خاطرم هست یک روز جمعه که ایشان را برای نماز به دانشگاه آوردیم پس از اینکه ایشان در جایگاه مستقر شدند و خطبه ها را شروع کردند یکی از فرماندهان وقت سپاه- آقای جبروتی- سراسیمه خودش را به من رساند و گفت: در راه که می آمدید به مشکلی برنخوردید؟ مسأله ای پیش نیامد؟ گفتم: نه گفت: در مسیرتان بمب گذاری شده بود، شما از کدام مسیر آمدید؟ من گفتم: از فلان مسیر. ایشان نفس راحتی کشید و گفت: پس مسیر عوض کرده اید و از مسیر همیشگی نیامده اید. به جبهه هم که می رفتیم بعضاً می دیدیم که به شکل سؤال برانگیزی محل حضور و تردد ایشان لو می رود، می فهمیدیم که کارستون پنجم دشمن است.

می دانید که آقا نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و با اجازه ایشان تقریباً از یکشنبه هر هفته تا پایان هفته در خطوط مختلف جبهه حضور داشتند و بر روند امور جنگ نظارت می کردند. ما جمعه ها ایشان را به تهران می آوردیم و ایشان سریع لباس عوض می کردند و نمازجمعه را می خواندند. به یاد دارم که در یکی از بازدیدهای ایشان از گردانهای سپاه در سوسنگرد، جلسه 3 ساعته ای با رزمندگان این گردان داشتند که به نمازظهر ختم شد و ایشان در همان محدوده به نماز ایستادند. در همان لحظات ناگهان ما دیدیم دشمن محدوده حضور ایشان را زیر آتش گرفت. معلوم شد که حضور ایشان در منطقه توسط ستون پنجم لو رفته است. از یک طرف ما می دیدیم که خط آتش هر لحظه دارد به ایشان نزدیک می شود و از طرف دیگر هم به لحاظ رفتارشناسی که از آقاسراغ داشتیم می دانستیم که به هیچ وجه نمی شود به ایشان گفت که شما نماز اول وقت را عقب بیندازید.

به هر حال با اضطراب زیاد صبر کردیم تا ایشان سلام نماز را بدهند و ایشان را سریع سوار ماشین کنیم و از منطقه دور شویم. البته ما هر قدر به ماههای اول سال 60 نزدیک می شدیم سطح تهدیدها علی الخصوص تهدیدهای تلفنی بیشتر می شد اما آقا اعتبار چندانی برای این تهدیدها قائل نبودند. به خاطرم دارم که در همان ایام، یک روز که ما ایشان را به مجلس برده بودیم، وقت ظهر و ناهار من زودتر از غذاخوری بیرون آمدم به یکباره دیدم که ایشان در پارکینگ مجلس ایستاده اند عرض کردم؛ آقا امروز زودتر از ساعت مقرر بیرون آمدید. فرمودند: می خواهم بروم منزل. گفتم: پس بایستید تا من بچه ها را خبر کنم. فرمودند: نه. من دیدم اگر بخواهم بروم سایرین را خبر کنم، ایشان خودشان به تنهایی خواهند رفت. بنابراین آن روز به تنهایی آقا را سوار ماشین کردم و به منزل بردم، این در اوج ترورها بود. خاطره دیگری که از آن ایام دارم این است که ایشان چند روز قبل از ترورخودشان قرار بود که در مجلس شب هفت شهید چمران در مدرسه عالی شهید مطهری سخنرانی کنند. ایشان از جبهه برگشتند... بنای ایشان هم این نبود که در رفتن به جایی صبر کنند تاهمه اعضای تیم حفاظت جمع شوند تا ایشان با آنها بروند.

آن روز مرحوم نظران زودتر از موعد جمع شدن بچه ها با یک وانت آمد و آقا جلوی همان وانت نشستند و ما هم به همراه همان عده ای که آمده بودند پشت وانت سوار شدیم و به طرف مدرسه شهید مطهری به راه افتادیم. آن روز مسجد به شدت شلوغ بود آقا سخنرانی کردند و پس از سخنرانی جمعیت در مسجد دور ایشان را گرفتند. البته اکثریت افرادی که دور ایشان جمع می شدند از علاقمندان و مشتاقان بودند اما به هر حال عناصر مغرض و با سوء نیت هم در میان آنها بودند. من آن روز همانطور که با دقت و تلاش مراقب ایشان بودم دیدم یک نفر برای نزدیک شدن به آقا با مشت به من می زند. من توجهی نکردم و سرانجام آقا را از میان جمعیت بیرون آوردیم و به منزل بردیم. در منزل من به ناگاه متوجه شدم که شلوارم از پایین پا با تیغ پاره شده و پای چپم دچار خونریزی شده است. آقا آمدند و نگاه کردند، فرمودند: چه شده؟به شوخی گفتم: آقا یکی از کسانی که اطراف شما جمع شده بودند به ما ابراز لطف کرده است!»

آیت ا... خامنه ای

منبع این روایت : سایت شیعه حق



 سلام بر دست شهیدت آقا . . . سلام بر غربت و مظلومیتت رهبر من  . . .  سلام بر رگهای بریده ات ای دست شهید حضرت عشق . . .  سلام خدا بر دنده های شکسته بدنت مولای من . . .  سلام خدا بر گلوی ترکش خورده ات آقا . . .  سلام خدا بر بدن مجروح و استوارت آقا . . .  با افتخار سرم را بالا می گیریم و بوسه می زنم بر دست شهیدت  . . .  تا کور شود چشم نامحرمان دنیا . . .  ما عشق می کنیم از دست شهید شما بوسه بچینیم . . .

 



شهادت مظلومانه آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش توسط منافقین

 

گفتار مجری

زلال قلم

شعر

با خاطرات

کتابستان

اشاره

هم حسینی، هم بهشتی

سید محمدمهدی موسوی

محله لومبان اصفهان، زادگاه فرزندی شد که هم «حسین» بود و هم «بهشتی». سیدمحمد، چهار بهار، از عمرش گذشته بود که به مکتب خانه رفت، ولی خیلی زود رشد کرد. فقط 12 سال داشت که دانش آموز دبیرستان سعدی شد. کم کم اشتیاق تحصیل در مدرسه علمیه صدر، وجودش را گرفت. سید محمد در حالی که فقط 14 سالش بود، شده بود طلبه علوم دینی. چهار سال که گذشت، سیدِ تشنه علم، به دریای ِ حوزه قم پا نهاد، ولی درس کلاسیکش را هم از یاد نبرد.

سال 1327 شمسی دیپلم ادبی گرفت و در سال 1330 هم در رشته فلسفه از دانشگاه تهران لیسانس گرفت. خودش را برای اعزام به خارج آماده می کرد؛ یعنی می خواست از بورس اعزام استفاده کند که یک حادثه نظرش را عوض کرد. ازاین رو، همین جا ماند و رفت سراغ آموزش و پرورش. سید، حالا دیگر دبیر شده بود. یک روحانی که زبان انگلیسی تدریس می کرد.

مدرسه دین ودانش به سبک جدید برای دانش آموزان قمی و مدرسه علمیه حقانی برای طلاب، از طرح هایی بودند که سید را به هدفش نزدیک می کردند. تدریس و تأسیس مدرسه، مانع تحصیلات وی نبود. سال 1339، از پایان نامه دکتری خود با عنوان «خدا در قرآن» در رشته فلسفه دفاع کرد.

شروع مبارزه ها برای بسیاری از شاگردان امام(ره)، فصل جدیدی در زندگی بود. سید هم که از مهره های اصلی به شمار می آمد، به فعالیت پرداخت، ولی از سال 1344 تا 1349 در ایران نبود؛ چون مدیریت مرکز اسلامی هامبورگ را بر عهده داشت.

بعد از بازگشت به میهن، دوباره رفت سراغ آموزش و پرورش، ولی این بار به نوشتن کتاب های دینی نیز پرداخت. مبارزه ها که اوج گرفت و امام(ره) به فرانسه رفت، سید هم به پاریس رفت. همان جا بود که امام(ره) فرمان تشکیل شورای انقلاب را به او داد.

انقلاب که پیروز شد، مجلس خبرگان قانون اساسی را با درایتی مثال زدنی اداره کرد. دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود و به فرمان امام(ره)، رئیس دیوان عالی کشور شد. آخرین برگ دفتر زندگانی اش این بود که: «بهشتی مظلوم زیست، مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود».[1]

شهید بهشتی، قربانی جریان پیچیده نفاق

بیش از یک ربع قرن از عروج ملکوتی راست قامت جاودانه تاریخ دکتر آیت الله بهشتی می گذرد. یادکرد شهید مظلوم در هر سال، نه فقط به خاطر پاسداشت یک انسان متفکر، انقلابی، آگاه، شجاع، مدیر و مدبّر است، بلکه او نماد جریان شناسی انقلاب بود تا در هر عصری، فرزندان به جای مانده، آرمان های مقدس خود را از لابه لای حوادث و تحولات زودگذر دریابند و صحیح را از سقیم، مصلح را از مفسد و مخلص را از فرصت طلب بازشناسد.

حادثه هفت تیر سال شصت، محصول یک جریان ریشه دار تاریخی منحرف و کینه توز نسبت به پایه گذاران نهضت امام خمینی(ره) بود که در هفت تیر به نتیجه رسید و 72 نفر از بهترین یاران انقلاب را از ما گرفت.

جریان بنی صدر و منافقان که بر سرنوشت کشور و بخش مهمی از نیروهای نظامی مسلط بود، با فضاسازی های احزاب لیبرال و بهره گیری از بعضی چهره های موجه انقلاب، در مقابل جریان شهید بهشتی قرار گرفت. بنی صدر با اختیار فراوان در نیروهای مسلح و جانشینی فرمانده کل قوا، هم بین نیروهای مسلح تفرقه ایجاد می کرد و هم در پشت جبهه با روزنامه «انقلاب اسلامی» به مظلوم نمایی و شایعه پراکنی می پرداخت. او یارانی مانند احمد سلامتیان در مجلس داشت که طرح تفرقه و جریان سازی علیه شهید بهشتی و نیروهای انقلاب را دنبال می کردند.

منافقان نیز که از دخالت در مقدّرات کشور مأیوس شده بودند، زیر چتر حمایت های بنی صدر به کادر سازی میلیشیا می پرداختند تا در موقع لازم، با یک تیر خلاص، رهبری و انقلاب را ساقط کنند.

صبر و دوراندیشی شهید بهشتی، طرح های پیچیده آنها را به بن بست می کشاند تا اینکه به این نتیجه رسیدند شمشیر نفاق را از رو ببندند و کار را تمام کنند. اتحاد شوم بنی صدر و منافقان با نفوذ دادن شخصی به نام کلاهی در دفتر حزب جمهوری اسلامی در بعدازظهر هفتم تیر، شهید بهشتی و یارانش را در مسلخ عشق و معبد حزب جمهوری اسلامی به لقای خدا واصل کرد.[2]

گفتار مجری

نگاهی به مهم ترین اندیشه های سیاسی اجتماعی شهید بهشتی[3]

 

به مناسبت شهادت مظلومانه آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران امام خمینی (ره)؛ هفتاد و دو مهاجر عاشق

به منظور ارج نهادن به مقام والای قضا و قضاوت و تکریم از مقام شامخ شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (اولین مسوول دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران)، بنا به پیشنهاد قوه قضاییه مبنی بر نامگذاری هفته اول تیر ماه به عنوان هفته قوه قضاییه این پیشنهاد در تاریخ 27 تیر 1373 در شورای فرهنگ عمومی مطرح شد و به تصویب رسید

به منظور ارج نهادن به مقام والای قضا و قضاوت و تکریم از مقام شامخ شهید مظلوم آیت الله دکتر بهشتی (اولین مسوول دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ایران)، بنا به پیشنهاد قوه قضاییه مبنی بر نامگذاری هفته اول تیر ماه به عنوان هفته قوه قضاییه این پیشنهاد در تاریخ 27 تیر 1373 در شورای فرهنگ عمومی مطرح شد و به تصویب رسید.
در هفتم تیرماه سال 1360، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، در حالی که جمعی از بلند پایه‏ترین و دلسوزترین مسؤولان نظام، همچون آیت‏اللّه‏ بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، چهار وزیر، دوازده معاون وزیر و حدود سی نماینده مجلس در آن جلسه حضور داشتند، با بغض منافقان منفجر شد و 72 یار وفادار انقلاب و امام، با ذکر خدا بر لب و بدن‏های پاره پاره، به دیدار حق شتافتند. در پی این حادثه، مردم انقلابی ایران، در سراسر کشور مجالس عزاداری باشکوهی برگزار کردند و با این کار، نفرت عمیق خود را از دشمنان انقلاب و به ویژه منافقان نشان دادند.
شهید مظلوم بهشتی از پیشتازان نهضت اسلامی بود و با درک و بینش عمیقی که از اسلام و مسائل روز داشت همواره در سنگرهای فرهنگی، علمی و مبارزاتی نقش مهمی ایفا نمود. ایشان از معماران نظام اسلامی بودند که نقش مهمی در تهیه قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی داشتند. همچنین بینش عمیق و کار برای ایشان باعث شد که جهت نظم بخشیدن به فعالیتهای جریان روحانیت و جریانهای اصیل اسلامی «حزب جمهوری اسلامی» را تأسیس کنند. ایشان همچنین ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت و همواره از سوی ضد انقلاب و جریانهای ناپاک مورد تهمت و افترا قرار می گرفت اما در راه اهداف اسلامی حضرت امام و نظام جمهوری اسلامی ایران هیچگاه از پای ننشست. چنانکه حضرت امام در پیام خود به مناسبت شهادت ایشان فرمود: شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم بود و خار چشم دشمنان اسلام بود.
حضرت امام خمینی (ره) درباره این حادثه جان‏سوز فرمودند: «ملت ایران در این فاجعه بزرگ، 72 تن بی‏گناه، به عدد شهدای کربلا از دست داد».
پیام امام خمینی در مورد هفت تیر
امام خمینی (ره) در بخشی از پیام خود درباره هفت تیر، درمورد خیانت‏های منافقین فرمودند: «می‏خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت‏های ناجوان‏مردانه حمله کردید که آن‏ها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایی همه‏تان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ‏ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‏اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‏دانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست».
سخنان مقام معظم رهبری در مورد هفت تیر
مقام معظم رهبری در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 می‏فرماید: «یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالب‏تر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه‏های سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمی‏تواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثه‏ای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکر و مبارز به دست جنایت‏کار تروریست‏ها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیله‏ای برای استحکام هر چه بیش‏تر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت‏آوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همین‏طور خواهد بود».
درود و رحمت بیکران الهی به روح ملکوتی شهید آیت الله بهشتی و یاران به حق پیوسته او که با نثار جان خود پایه های نظام جمهوری اسلامی را مستحکم تر ساختند و با مظلومیت خویش از چهره نفاق منافقین پرده برداشتند و سند رسوایی آنان را با خون خود نگاشتند.
منابع:
1. پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان
2. پایگاه اطلاع رسانی حوزه
3. مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

شهید بهشتی

 

شهادت دکتر بهشتی و72 تن از یاران


نظر

نگار ما که آخرین سلاله ی احمد است
قائم به دین حق و همنام محمد ص است
باشد نثار وجودش، طبق طبق گل سپید
او لایق هزاران هزار صلوات بر محمد ص است

فرستنده :سیما امید باراندوزی

* * * * * * * * * * * * * * *

 

گـفتـم که خـدا مـرا مـرادی بفـرسـت
طــوفـان زده ام راه نجـاتـی بفرسـت

فــرمـو د کـه بـا زمـزمـه یـا مـهـــدی
نـذر گـل نرگــس صـلـواتی بـفــرسـت
هر جـمعه ای کــه می گذرد از کـنـار مـن
افــزوده می شود بـه تب انتـــظار مـن
هر صبحدم که می دمد از مشرق آفتاب
دارم امـیــــد اینکــه بیــاید نـگـار مــن
عمــرم کــفاف دیـدن روی تــرا نـــداد
باشـد که بـعد من گذری بر مـزار من

* * * * * * * * * * * * * * *


 

بــوی عـطــر یــار دارد جمـعه ها
وعــــده دیـــدار دارد جمــعه ها
جمــعـه هـا دل یاد دلبـر مـی کنـد
نغمه یا ابـن الـحسن سر مـی کنـد

* * * * * * * * * * * * * * *

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

* * * * * * * * * * * * * * *

گر پرده ز رخ باز نماید مهدی (عج)
از خلق جهان دل برباید مهــــــدی(عج)
ای شیعه چنان منتظر مولی باش
گویی که همین جمعه بیاید مهدی(عج)

* * * * * * * * * * * * * * *

عاقبت او ظهور خواهـــــــــــد کرد
خاک را غرق نور خواهد کرد
روزی از این کویر،این برهـــــــــوت
ابر رحمت عبور خواهــد کرد
دل مارا که خشک و پژمرده است

 

 

ولادت
ولادت حضرت مهدی صاحب الزمان ( ع ) در شب جمعه ، نیمه شعبان سال 255یا 256هجری بود پس از اینکه دو قرن و اندی از هجرت پیامبر ( ص ) گذشت ، و امامت به امام دهم حضرت هادی ( ع ) و امام یازدهم حضرت عسکری ( ع ) رسید ، کم کم در بین فرمانروایان و دستگاه حکومت جبار ، نگرانی هایی پدید آمد . علت آن اخبار و احادیثی بود که در آنها نقل شده بود : از امام حسن عسکری ( ع ) فرزندی  تولد خواهد یافت که تخت و کاخ جباران و ستمگران را واژگون خواهد کرد و عدل و داد را جانشین ظلم و ستم ستمگران خواهد نمود . در احادیثی که بخصوص از پیغمبر ( ص ) رسیده بود ، این مطلب زیاد گفته شده و به گوش زمامداران رسیده بود   در این زمان یعنی هنگام تولد حضرت مهدی ( ع ) ، معتصم عباسی  ، هشتمین خلیفه عباسی   ، که حکومتش از سال 218هجری آغاز شد ، سامرا ، شهر نوساخته را مرکز حکومت عباسی   قرار داد این اندیشه - که ظهور مصلحی پایه های حکومت ستمکاران را متزلزل می نماید و باید از تولد نوزادان جلوگیری کرد ، و حتی مادران بیگناه را کشت ، و یا قابله هایی را پنهانی به خانه ها فرستاد تا از زنان باردار خبر دهند - در تاریخ نظایری دارد . در زمان حضرت ابراهیم ( ع ) نمرود چنین کرد . در زمان حضرت موسی ( ع ) فرعون نیز به همین روش عمل نمود . ولی خدا نخواست . همواره ستمگران می خواهند مشعل حق را خاموش کنند ، غافل از آنکه ، خداوند نور خود را تمام و کامل می کند ، اگر چه کافران و ستمگران نخواهند در مورد نوزاد مبارک قدم حضرت امام حسن عسکری ( ع ) نیز داستان تاریخ به گونه ای   شگفت انگیز و معجزه آسا تکرار شد   امام دهم بیست سال - در شهر سامرا - تحت نظر و مراقبت بود ، و سپس امام یازدهم ( ع ) نیز در آنجا زیر نظر و نگهبانی حکومت به سر می برد به هنگامی که ولادت ، این اختر تابناک ، حضرت مهدی ( ع ) ، نزدیک گشت ، و خطر او در نظر جباران قوت گرفت ، در صدد بر آمدند تا از پدید آمدن این نوزاد جلوگیری کنند ، و اگر پدید آمد و بدین جهان پای  نهاد ، او را از میان بردارند   بدین علت بود که چگونگی احوال مهدی   ، دوران حمل و سپس تولد او ، همه و همه ، از مردم نهان داشته می شد ، جز چند تن معدود از نزدیکان ، یا شاگردان و اصحاب خاص امام حسن عسکری ( ع ) کسی او را نمی دید . آنان نیز مهدی  را گاه بگاه می دیدند ، نه همیشه و به صورت عادی.

شیعیان خاص ، مهدی ( ع ) را مشاهده کردند
در مدت 5 یا 4 سال آغاز عمر حضرت مهدی  که پدر بزرگوارش حیات داشت ، شیعیان خاص به حضور حضرت مهدی ( ع) می رسیدند   از جمله چهل تن به محضر امام یازدهم رسیدند و از امام خواستند تا حجت و امام بعد از خود را به آنها بنمایاند تا او را بشناسند ، و امام چنان کرد   آنان پسری را دیدند که بیرون آمد ، همچون پاره ماه ، شبیه به پدر خویش .

 

ولادت امام زمان