سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شکوه بندگی

نظر

روایت شجاعت و کیاست امام حسن علیه السلام

 

 سید جواد حسینى

 

فضائل امام حسن علیه السلام

1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

2- عبادت و خوف از خدا

3- علم الهى

4- شجاعت و شهامت

5- معاشرت و اخلاق

6- سخاوت و فریادرسى از محرومان

پیشواى دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگى مشترک على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرى در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود. (1) وقتى خبر ولادت امام مجتبى به گوش پیامبر گرامى اسلام رسید، شادى و خوشحالى در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادى ‏کنان مى‏آمدند و به پیامبر صلى الله علیه و آله و على و زهرا علیهماالسلام تبریک مى‏گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. (2)

پیامبراکرم صلى الله علیه و آله در روز هفتم ولادت، گوسفندى را عقیقه ( و قربانى) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: « بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره . اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله (3)؛ بنام خدا، [این] عقیقه‏اى است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او . خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده .»

سپس پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله موهاى سر او را تراشید و فاطمه زهرا علیهاالسلام هم وزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سکه‏ دار انفاق نمود. (4) از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهاى سر نوزاد مرسوم شد .

حسن بن على، هفت ‏سال در دوران جدش زندگى کرد و سى سال از همراهى پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر( در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسید (5) و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت .

به بهانه ولادت آن بزرگوار، در این مقاله برآنیم که گوشه‏هایى از فضائل و مناقب ایشان را بیان کنیم .

فضائل امام حسن علیه السلام

سیوطى در تاریخ خود مى‏نویسد: «کان الحسن رضى الله عنه له مناقب کثیرة، سیدا حلیما، ذا سکینة و وقار و حشمة، جوادا، ممدوحا(6)؛ حسن [بن على داراى امتیازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او [شخصیتى ] بزرگوار، بردبار، با وقار، متین، سخاوتمند، و مورد ستایش بود.»

البته سبط اکبر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله باید چنین باشد، چرا که متقین باید داراى فضائل باشند. امام على علیه السلام فرمود: « فالمتقون هم اهل الفضائل (7)؛ پرهیزکاران، اهل فضائل هستند.»

در ذیل برخى از فضائل آن حضرت را بر مى‏شمریم .

1- محبوب رسول خدا صلى الله علیه و آله

از راه‏هاى شناخت عظمت و برترى یک انسان این است که محبوب انسان‏هاى برتر و با فضیلت ‏باشد. در عالم هستى برتر از خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله نداریم و حسن بن على علیهماالسلام سخت محبوب پیغمبر گرامى اسلام بود و این محبت و دوستى را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود مى‏فهماند. بخارى از ابى بکر نقل مى‏کند که گفت: «رایت النبى صلى الله علیه و آله على المنبر والحسن بن على معه وهو یقبل على الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنى هذا سید(8)؛ دیدم نبى اکرم صلى الله علیه و آله را که بر فراز منبر بود، و حسن بن على هم با او بود. او گاهى به مردم رو مى‏کرد و گاهى به حسن، و مى‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست .» و مى‏فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنى ومن ابغضهما فقد ابغضنى (9)؛ هر که حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنى کند با من دشمنى کرده است.»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن علیه السلام در نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین علیه السلام معیار فضیلت و خوبى‏ها قرار داده شده است، چنان که دشمنى آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدى است.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در جاى دیگرى فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتى (10)؛  آن دو (حسن و حسین) آقاى جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

2- عبادت و خوف از خدا

بندگى رمز پیشرفت اولیاء الهى و زمینه ‏ساز رسیدن به اوج کمالات و فتح قله سعادت است. با عبادت، انسان محبوب خدا شده و به او تقرب مى‏یابد .

اگر ایوب و داوود و دیگر پیامبران الهى مدال افتخار دارند، به خاطر بندگى خداست که خداوند با عبارت «نعم العبد» (11) آنان را ستوده است . و اگر خضر نبى علم لدنى داشت و پیغمبر اولوالعزمى همچون موسى علیه السلام شاگردى او مى‏کرد و جدایى از او را تلخ‏ترین حادثه زندگى مى‏دانست، در اثر بندگى او بود . قرآن کریم نام حضرت خضر را نیاورد بلکه فرمود: «فوجدا عبدا من عبادنا» (12)؛ « بنده‏اى از بندگان ما را یافتند.» که نشان دهنده مقام بندگى و عبودیت در پیشگاه خداوند است . و اگر پیامبر خاتم، محمد مصطفى صلى الله علیه و آله به اوج قله مکاشفه و دریافت آخرین دین الهى دست‏ یازید، بر اثر بندگى بود، از این رو در شبانه روز حداقل ده نوبت عرضه مى‏داریم: «اشهد ان محمدا عبده ورسوله؛ شهادت مى‏دهم که محمد صلى الله علیه و آله بنده و رسول خداست.» خداوند هدف از آفرینش انسان را بندگى مى‏داند و مى‏فرماید: «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون‏» (13)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز براى این که عبادت کنند.»

راستى بندگى چه اکسیرى است که در دسترس همگان قرار دارد، ولى اکثر مردم از آن بى‏خبر و نسبت ‏به آن بى‏توجه‏اند . در حالى که تمام عزت‏ها، سربلندى‏ها و افتخارها، زیر سایه بندگى است .

امام مجتبى علیه السلام مى‏فرماید: «اذا اردت عزا بلا عشیرة، وهیبة بلا سلطان فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله (14)؛ هر گاه اراده عزتى بدون دار و دسته، و هیبتى بدون سلطنت داشتى، از خوارى معصیت الهى بیرون آمده، به سوى عزت طاعت‏ خداوند رو کن.»

از مصادیق کامل بندگان مقرب الهى، امام حسن مجتبى علیه السلام است که در تمام حالات رو به سوى خدا داشت، خود را در محضر او مى‏دید و خوف عظمت الهى سراسر وجود او را پر کرده، و تمام هستى او را فرا گرفته بود.

در ذیل به نمونه‏هایى در این زمینه اشاره مى‏شود:

الف) هنگام وضو

آن حضرت هنگام وضو گرفتن بدنش مى‏لرزید، و چهره‏اش زرد مى‏شد، از او درباره راز این امر سؤال شد، فرمود: «حق على کل من وقف بین یدى رب العرش ان یصفر لونه و ترتعد مفاصله (15)؛ بر هر کسى که در پیشگاه خداوند مى‏ایستد لازم است که [از عظمت الهى] رنگش زرد و اندامش به لرزه افتد.»

ب) هنگام ورود به مسجد

وقتى که در آستانه مسجد قرار مى‏گرفت، سر به سوى آسمان بلند مى‏کرد و عرضه مى‏داشت: «الهى ضیفک ببابک یا محسن قد اتاک المسى‏ء، فتجاوز عن قبیح ما عندى بجمیل ما عندک یا کریم (16)؛ خدایا میهمانت درب خانه‏ات ایستاده، اى احسان کننده! [بنده] گنه‏ کار به سوى تو آمد، به خوبى آنچه نزد توست، از بدى آنچه نزد من است درگذر. اى [خداى] بخشنده.»

ج) در وقت نماز و در هر حال

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:« ان الحسن بن على کان اعبد الناس فى زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حج ‏حج ماشیا و ربما مشى حافیا و کان اذا ذکر الموت بکى و اذا ذکر القبر بکى، و اذا ذکر البعث و النشور بکى، و اذا ذکر الممر على الصراط بکى و اذا ذکرالعرض على الله تعالى ذکره شهق شهقة یغشى علیه منها و کان اذا قام فى صلاته ترتعد فرائضه بین یدى ربه عزوجل و کان اذا ذکر الجنة و النار اضطرب اضطراب السلیم و سال الله الجنة (17)؛ امام حسن علیه السلام عابدترین، زاهدترین و برترین مردم زمان خویش بود، هرگاه حج‏ به جا مى‏آورد پیاده و گاهى پا برهنه بود، همیشه این گونه بود که اگر یادى از مرگ و قبر و قیامت مى‏کرد گریه مى‏کرد. وقتى یادى از گذشتن از صراط مى‏کرد، گریه مى‏کرد، وقتى یادى از عرضه شدن در پیشگاه الهى [براى حساب و کتاب] مى‏کرد، صداى حضرت بلند مى‏شد، تا آنجا که غش مى‏کرد [ و بیهوش مى‏افتاد]، و هر گاه براى نماز مى‏ایستاد، بند بند وجود او در مقابل خدایش مى‏لرزید و هر وقت از بهشت و جهنم یاد مى‏کرد، مانند مار گزیده مى‏پیچید، و از خداوند بهشت را درخواست مى‏کرد.

د) بعد از نماز

در حالات آن حضرت نوشته‏اند: «ان الحسن کان اذا فرغ من الفجر لم یتکلم حتى تطلع الشمس (18)؛ امام حسن علیه السلام همواره چنین بود که وقتى از نماز صبح فارغ مى‏شد، [باز هم بر سجاده خویش مى‏نشست و عبادت خدا مى‏کرد، ] با هیچ کس [در آن حال ] سخن نمى‏گفت: تا آنگاه که خورشید طلوع مى‏کرد.»

ه) هنگام خواندن قرآن

در هنگام قرائت قرآن، وقتى به آیه « یا ایها الذین آمنوا» مى‏رسید، مى‏گفت: «لبیک اللهم لبیک (19)؛ اجابت کردم خدایا، اجابت کردم .»

و) هنگام مرگ و شهادت

آن حضرت هیچگاه خدا را فراموش نکرد و در تمام عمر خویش به یاد محبوب بود. از دورى دوست و خوف و عظمت او اشک مى‏ریخت؛ در نماز، در حال خواندن قرآن، ... و تا آخرین لحظه، حتى آنگاه که در بستر شهادت قرار گرفت، گریه‏اش شدت گرفت، عرض کردند: اى پسر رسول خدا! گریه مى‏کنى در حالى که محبوب رسول خدا هستى و رسول خدا درباره تو بسیار تعریف کرد و سخن گفت و تو بیست نوبت پیاده به حج مشرف شدى . فرمود: «انما ابکى لخصلتین؛ لهول المطلع و فراق الاحبة (20)؛ به خاطر دو چیز مى‏گریم؛ وحشت آنچه در پیش دارم و جدائى دوستان .»

 

پیامک هایی ویژه ولادت امام حسن مجتبی(ع)

 پیامک هایی ویژه ولادت امام حسن مجتبی(ع)

تا خدا هست و خدایی می کند مجتبی مشکل گشایی می کند.

.................

مهمانی حق چه با صفا شد،

میلاد امام مجتبی شد

این عید برعاشقان مبارک

.................

سلام بر لحظه هایی که تو را آوردند و سلام بر لب های رسول الله که میلاد تو را به درگاه پروردگار، سبحه گفت و نام یگانه ات را از دست جبرییل گرفت و در گوش عصمتت زمزمه کرد و سلام بر تو، شباهت بی شائبه محمدی.

.................

شد عید حسن که اشرف اعیاد است

ذکر صلوات بهترین اوراد است

شادند اگر جمله محبان، نه عجب

زیرا که دل آل محمد شاد است

.................

آیینه حق نمای ایزد آمد

روشنگر بزم حی سرمد آمد

در عرش برین فرشتگان می گویند

میلاد حسن، سبط محمد آمد

.................

امام حسن(ع): همانا محبت و دوستی با ما اهل بیت(ع) سبب ریزش گناهان از نامه اعمال می شود، همانطوریکه وزش باد، برگ درختان را می ریزد.

.................

امام حسن(ع): بهترین نیکویی، اخلاق نیکو است. میلادش مبارک

.................

نوری ز حریم مرتضی آمده است

با حلم و وقار مصطفی آمده است

فرمان اجابت دعا در این ماه

از یمن قدوم مجتبی آمده است

.................

میلاد اولین نواده نبوت و نخستین زاده امامت مبارک

.................

روزه داران به رهش جان و دل ایثار کنید

امشب از جام تولای وی افطار کنید

میلاد کریم اهل بیت مبارک

.................

بنگر به مرتضی که در این ماه روزه را

با بوسه از لب پسر افطار می کند

........................

 

 

لبخندهای امام حسن سلام الله علیه
چطوری

امام حسن علیهم السلام دوست بذله گو و شوخ طبعی داشت که گهگاه خدمت آن حضرت می رسید و با سخنان خود مایه شادی آن بزرگوار را فراهم می ساخت. مدتی بود که او به امام سر نمی زد تا آنکه که یک روز نزد حضرت آمد. امام علیه السلام فرمود: «چطوری؟» مرد پاسخ داد: «نه چنانم که خدا دوست می دارد، نه چنانم که شیطان دوست می دارد و نه چنانم که خودم دوست می دارم.»

امام حسن علیه السلام از این حرف خنده اش گرفت و با تعجب پرسید: «چرا؟» مرد عرض کرد: «زیرا خدا دوست دارد که از او اطاعت کنم و نافرمانی اش نکنم که چنین نیست. شیطان هم دوست دارد که مدام نافرمانی خدا کنم و اصلاً اطاعت نکنم که چنین نیز نیستم (و گاهی حرف خدارا گوش می دهم.) خودم هم دوست دارم که هرگز نمیرم، چنین نیز نیستم (و روزی باید بمیرم)».

همان جا مردی برخاست و از امام علیه السلام پرسید: «ای پسر رسول خدا! چرا ما از مرگ بدمان می آید و آن را دوست نمی داریم؟» حضرت فرمود: «شما آخرتتان را خراب و دنیایتان را آباد کرده اید و برای همین، رفتن از جای آباد به جای خراب را خوش نمی دارید.» (1)

 

 

کریم اهل بیت

مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه و دیگر دشمنان اهل بیت، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی علیه السلام و فرزندانش در دل داشت. یک روز که امام حسن علیه السلام را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن علیه السلام نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشوندت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری ونزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»

مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه درگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».

آنگاه دعوت امام علیه السلام را پذیرفت و تا وقت رفتنش مهمان آن حضرت بود.(2)

 

پسر فاطمه!

یکی از شرایط صلح امام حسن علیه السلام با معاویه آن بود که معاویه نباید یاران و اصحاب امام را مورد آزار و اذیت قرار دهد. اما بر خلاف این شرط، «زیاد»، مأمور سنگدل معاویه، خانه «سعید بن سرح»، از اصحاب امام حسن علیه السلام را ویران کرد، خانواده اش را به اسارت گرفت و دارائی او را به غارت برد.

«سعید بن سرح» از دست «زیاد» فرار کرد و به امام حسن پناه آورد. آن حضرت نامه ای به «زیاد» نوشت و برای نجات جان سعید مطالبی را به وی گوشزد کرد. او نیز به نامه امام پاسخ داد و نامه خود را این گونه آغاز کرد: «از زیاد پسر ابوسفیان به حسن پسر فاطمه».

در میان عرب چنین مرسوم بود که افراد را به پدرشان نسبت می دادند مثلاً می گفتند: حسن پسر علی. اگر کسی را به مادرش نسبت می دادند، این کار نوعی توهین به حساب می آمد و کنایه از نامعلومی پدر وی بود. «زیاد» هم برای اهانت به امام حسن علیه السلام در نامه خود حضرت را «پسر فاطمه» خطاب کرد. بعد هم چنین نوشت: «نامه تو به دستم رسید که در آن نام خودت را پیش از نام من نوشته بودی در حالی که تو از من تقاضا داری. ضمناً فرمانروا و حاکم منم و تو جزو رعیتی».

امام حسن علیه السلام که نامه را خواند، از غرور مضحک و رفتار جاهلانه زیاد لبخندی زد و نامه را برای معاویه فرستاد. معاویه هم نامه ای برای زیاد نوشت و به او دستور داد که کاری به کار سعید بن سرح نداشته باشد و برادر و زن و فرزند او را آزاد کند و اموالش را به وی بازگرداند و خانه ویران شده اش را نیز دوباره بسازد. در پایان نامه هم نوشت: «اما دیدم در نامه خود حسن را به مادرش نسبت داده بودی نه به پدرش. مادر او دختر رسول خداست. اگر عقلت می رسید، می فهمیدی که تو با این کار بیشتر مایه افتخار حسن را فراهم ساخته ای (زیرا او را به دختر پیامبر و در حقیقت به خود پیامبر منسوب کرده ای)».(3)

 

پی نوشت ها

1- بحارالانوار، ج 6، ص 129_ ج 44، صفحه 110

2- بحارالانوار، ج 43، ص 344

3- بحارالانوار، ج 44، ص 104

 منبع: کتاب لبخند ستاره ها اثر غلامرضا حیدری ابهری

ولادت کریم اهل بیت

ولادت امام حسن مجتبی(ع) گرامی باد

ولادت امام حسن مجتبی